در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

قصه

طلوع قصه ی عشقم غروب اسم مجنون شد
پریدش پلک قلبم چون، یکی تو قصه مهمون شد
خیال دیدن چشمات دلیل بودن من بود
امید لمس احساست جواب حس رفتن بود
سکوت سرد هر روزم صدای نبض گرما شد
هوای سرخ لبخندت شروع قصه ی ما شد
به چشم من که اون روزا کویرم رنگ دریا بود
تو هم مثل خودم بودی این از چشم تو پیدا بود
نذاشتم حتی یک لحظه بشینه غم روی گونت
بباره ابر چشمات و بمونه تو دلت حسرت
ولی قسمت نبود انگار، همیشه مال هم باشیم
تو خواستی که نجنگیم و، به جاش تسلیم غم باشیم
چراغ کوچه ی عشقو شکستی و نفهمیدی
کجای راهو کج رفتم که از کارم تو رنجیدی
تموم لحظه ها رد شد ببین رفتن چه آسونه
برای تو که میدونم واسه دردت چی درمونه
اسیر بغض نشکسته ام میون این پریشونی
هنوزم آرزوم اینه بگی تو قصه میمونی


با تشکر از امید عزیز که شعر برای ما فرستادن

توضیح

این شعر برای پویا بیاتی عزیز خوانده شده است

شما هم اگر عکسی شعری هر چیزی برای پویا بیاتی عزیز به کمال میل در وبلاگ قرار گرفته می شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد