در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

رجعت


رجعت

 

نویسنده : محمد قیصریان
منبع : سایت راسخون




 

محمد قیصریان

معناى لغوى


الفاظ مختلفى براى این اصل اعتقادى در قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته است ، مانند: رجعت ، ایاب ، کره ، رد، حشر، که همه در معناى بازگشت مشترکند ولى همه این الفاظ، لفظ رجعت مشهورتر است .رجعت مصدر مره بیانگر «یکبار بازگشت » است ، چنانچه در لسان العرب آمده است : «رجعت مصدر مره از ماده رجوع است » .



در اقرب الموارد در توضیح واژه رجعت چنین ذکر شده که :
رجع الرجل رجوعا و مرجعا، و معه انصرف ... هو یومن با الرجعه اى با لرجوع الى الدنیا بعد الموت .
رجوع به معناى بازگشت است وفلانى به رجعت ایمان دارد یعنى او به رجوع به دنیا پس از مرگ اعتقاد دارد.
پس واژه رجعت در لغت به معناى «یکبار بازگشت » است .

معانى اصطلاحى
 

رجعت همانند بسیارى از واژه ها علاوه بر معناى لغوى ، در علوم مختلف ، در علوم مختلف در معانى گوناگونى به کار رفته ، وبا این معانى است که مى توانیم تصویر و شناخت صحیحى از معانى مورد بحث داشته باشیم . لغتنامه دهخدا معانى اصطلاحى مختلفى براى رجعت بر شمرده است ، که به اختصار آنها را نقل مى کنیم :
1ـ اصطلاح فقهى : باز گردیدن مرد به سوى زن مطلقه خود در مدت قانونى و شرعى .
2ـ اصطلاح نجومى : رجعت نزد منجمان و اهل هیات عبار تست از حرکتى غیر از حرکت کوکب متحیره به سوى خلاف توالى بروج و آن را رجوع و عکس نیز مى نامند.
3ـ اصطلاح عرفانى : نزد اهل دعوت عبار تست از رجوع و کال و نکال و ملال وصاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، یا متکلم گفتارى سخیف ازاقوال (1)
4ـ اصطلاح جامعه شناسى : برخى جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندى جامعه و تاریخ ، معتقدند که قوانین تطورات تاریخى در همه جوامع مشترک است و تاریخ سه مرحله ربانى ، قهرمانى وانسانی را طی می کند و همیشه این ادوار تکرار مى شود و آنان این حرکت تاریخ را «ادوار و اکوار» و«رجعت » گویند.(2)
روشن است که هیچکدام از معناى چهارگانه مذکور مورد بحث ما نیست و آنچه در این تحقیق مورد توجه است اصطلاح کلامى است .
5ـ اصطلاح کلامى : شیخ حر عاملى در بیان تعریف اصطلاحى رجعت مى فرماید:
بدان که در اینجا (کلام ) همان حیات و زندگى بعد از مرگ و قبل از قیامت است ، و این معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت مى جوید، و همین معناست که مورد تصریح علما بوده که از موارد به کارگیرى آن و نیز از احادیث استفاده مى شود(3)
این تعریف بیانگر معناى کامل اصطلاحى رجعت نیست ، زیرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قیامت ، نماینگر معناى اصطلاحى رجعت نیست ، زیرا (همانطور که خواهد آمد)قرآن ماجراى عده اى را ببان مى کند که پس از مرگ زنده شدند. مثل جریان زنده شدن عده اى از یاران حضرت موسى که مى خواستند خدا را ببینند و...
روشن است که رجعت در اصطلاح کلام شیعه چنین رجوعى نخواهد بود افزون بر اینکه معناى لغوى رجعت در این تعریف لحاظ نشده است ، چرا که رجعت به معناى بازگشت به دنیا پس از مرگ است نه زنده بودن ، به هر حال این تعریف گویاى معناى اصطلاحى رجعت نیست .
تعریف دیگر تعریف شیخ مفید است . که گویاى معناى واقعى رجعت بوده و داراى نواقص تعریف نخست نیست . ایشان در تبیین معناى اصطلاحى ( کلامى ) رجعت نیست .
ان الله یرد قوما من الاموات الى الدنیا فى صورهم التى کانواعلیها فیعز فریقا ویذل والمحقین من المبطلین والمظلومین منهم من الظالمین وذلک عند قیام مهدى ال محمد علیهم السلام .(4)
خداوند گروهى از اموات را به همان صورتى که در گذشته بودند، به دنیا بر مى گرداند و گروهى را عزیز و گروهى دیگر را ذلیل مى کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومین رابر ظالمین و ستمگران غلبه مى دهد، این واقعه هنگام ظهور مهدى آل محمد، علیهم السلام ، رخ خواهد داد.

شرح تعریف
 

تعبیر « یرد » بسیار ظریف است و دقیقا انعکاس دهنده معناى لغوى رجعت و بازگشت است ، بر خلاف « الحیوه بعد الممات » که در تعریف آمده است .
و نیز قید « قوما من الاموات » بیانگر این مطلب است که رجعت مختص به گروه ، مومنان کامل و کافران بدطینت هستند. تعبیر «فى صورهم التى کانوا علیها» بیان مى کند که افرادى که رجوع مى کنند، به همان صورت دنیوى و داراى جسم خواص مادى خواهند بود.
پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بیت ، (علیه السلام )، وامر ونهى آنها نیست بلکه رجوع اشخاص است ، کما اینکه در آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت .
جمله «فیعز فریقا...الظالمین » اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مومنان وذلت ظالمان است ، وبالاخره «عند قیام مهدى ، آل محمد» زمان رجعت را بطور اجمالى مشخص مى کند که قبل از قیامت و در هنگام ظهور حضرت مهدى آل محمد، (علیه السلام )، خواهد بود.

جایگاه رجعت در اعتقادات شیعه
 

اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت ، پیش از قیامت ، به دنیا، از ویژگى خاصى برخوردار است و منافع اسلامى اهمیت آن با بیانات گوناگونى مطرح شده است .
در برخى روایات روز رجعت را یکى از روزهاى الهى که عظیمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد. برشمرده اند:
ابى عبدالله (علیه السلام ) قال : ایام الله ثلاثة : یوم یقوم القائم و یوم الکرة و یوم القیامة .(5)
امام صادق (علیه السلام )، فرمودند: روزهاى الهى سه تاست : روزى که قائم (آل محمد، )علیه السلام « قیام خواهد کرد، روز رجعت و روز قیامت .
منظور از «روزهاى خدا» چیست ؟ مرحوم علامه طباطبائى در این زمینه مى فرماید:
اینکه ایام خاصى به خدا نسبت داده مى شود با آنکه همه روزها متعلق به خداست ، نکته اش این است در آن روزهاى خاص ، امر خدا چنان ظهورى مى یابد که براى هیچ کس دیگرى این ظهور پیدا نمى شود. مثل مرگ در آن موقعى که تمام اسباب دنیوى از تاثیر گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مى کند.
ایشان در ادامه احتمال دیگرى را در تفسیر «ایام الله »بیان مى کند که ممکن است مقصود این باشد که نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى یابند، که آن ظهور براى غیر او نخواهد بود، مانند روز نجات حضرت ابراهیم ، (علیه السلام )، از آتش .
پس منظور از «ایام الله » روزهایى است که امر الهى اعم از نعمت یا نقمت ،عزت وذلت ظهور تام مى یابد.(6)
آرى رجعت بازگشت انسانهایى که سالها پیش از دنیا رفته اند حکایت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز این عظمت و شوکت الهى براى همگان آشکار مى شود (معناى اول ) و یا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مومنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشریف ، وغلبه مظلومان بر زور مداران به این دنیا برمى گردد، و از طرفى هم با بازگشت کافران سیه دل ، آنان را بر سر خاک ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم )، امام صادق ، (علیه السلام ) ، یکى از ویژگیهاى شیعه را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمایند، لیس منا من لم یومن بکرتنا و لم یستحل متعتنا(7)
یعنى از ما نیست کسى که ایمان به رجعت ما نداشته باشد و نیز متعه ما را حلال نشمرد. چرا که در آن روزگار، رجعت یکى از معتقدات ویژه شیعه محسوب مى شد، بطورى که سایر مذاهب آن را یکى از نقاط امتیاز شیعه از سایر مکاتب قلمداد مى کردند .
امام صادق (علیه السلام )، در حدیث دیگرى ، یکى از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمایند:
من اقر بسبعة اشیا فهو مؤ من و ذکر منها الایمان بالرجعة .(8)
هرکس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤ من است ، و در میان آن هفت چیز ایمان به رجعت را تذکر فرمودند.
لازمه چنین سخنى آن است که ایمان کامل زمانى حاصل مى شود که علاوه بر اعتقاد به توحید و... اعتقاد به رجعت نیز وجود داشته بر این اساس بر هر شیعه اى این اعتقاد ضرورى است ، از سوى دیگر این امید را در دل او زنده نگه مى دارد که اگر پیش از ظهور منجى عالم بشریت از دنیا برود خداوند وى را براى نصرت دین خویش و درک لقاى آن حضرت ، به دنیا برمى گرداند.
آیا اعتقاد به رجعت از اصول دین است یا اصول مذهب ؟
قبل از پاسخ دادن به این سؤ ال لازم است نخست تصویر روشنى از دو واژه اصول دین و اصول مذهب به دست آوریم .
همانطور که مى دانیم دین در یک تقسیم بندى به اصول دین و فروع دین تقسیم مى شود و منظور از اصول دین ، در این تقسیم ، هر گونه اعتقاد معتبر دینى است که مربوط به بینش و شناخت خدا و جهان و انسان مى شود، و منظور از فروع دین احکام عملى است که وظایف فردى و اجتماعى پیروان آن دین را بیان مى کند.
به عبارت دیگر منظور از اصول دین ، اساسى ترین و زیر بنایى ترین امور اعتقادى است ، در مقابل سایر امور اعتقادى که نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارتند از: توحید، نبوت ، معاد - که ادیان الهى در سه اصل فوق مشترکنند - و این اصول در حقیقت پاسخى به روشن ترین سؤ الات فکرى انسانند. و طبیعى است که انکار هر یک از این سه اصل موجب خروج از دین واثبات کفر است .
اما اصول مذهب عبارت از این است که گاهى پیروان یک مکتب در اصول بنیادى دین با یکدیگر مشترکند برداشتها و تلقیات مختلفى از دستورات و پیامهاى دینى دارند، که موجب پیدایش روشهاى مختلفى در دین مى شود. این برداشتها و طرز تفکر خاص از مکتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراک - را اصول مذهب مى گویند.
عدم اعتقاد به این اصول موجب خروج از دین نمى شود، بلکه موجب خروج از آن طرز تفکر و برداشت خاص مى شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، که عدل از امور اعتقادى تابع توحید و امامت تابع نبوت است . از این روست که مى بینیم مذاهب مختلفى همچون شیعه و سنى پدید آمده که هر کدام طرز تفکر خاصى نسبت به امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دین نیست و معتقد نبودن به آن هم موجب کفر و خروج از دین نمى باشد، بلکه از اصول مذهب امامیه است ، بطورى که اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مومنان و کافران ، به دنیا پیش از قیامت ضرورى است . هر چند که بارو داشتن به جزئیات مسائلى که در رجعت اتفاق مى افتد لازم وضرورى نیست .
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و میزان است . مرحوم «شبر»در این باره مى گوید:
اصل رجعت حق است ، و شبهه اى در آن نیست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مومنان و شیعیان مى شود.
چرا که رجعت از امور ضرورى مذهب شیعه بوده روایاتى که در مورد صراط و میزان و غیر آن دو به دست ما رسیده است ، از جهت تعداد ونیز صحت مدارک وضوح دلالت ، افزونتر از روایات رجعت نیست .
با آنکه اعتقاد به صراط و میزان و آنها ضرورى است ، اما، باید توجه داشت که اختلاف و بینشهاى متفاوت در جزئیات مساءله رجعت ، ضررى به اصل آن نمى زند، همانطور که برداشتهاى متفاوت در ویژگیها صراط و میزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد. آنگاه ایشان ادامه مى دهند که ایمان به رجعت بطور کلى واجب و لازم است .(9)
نتیجه آنکه مسأله رجعت از ضروریات مذهب و مکتب تشیع است ، که اعتقاد به آن ضرورى است ، هرچند اعتقاد به جزئیات مانند اینکه چه کسانى رجعت مى کنند و یا زمان آن چه موقعى است و... لازم نیست . نویسنده کتاب الشیعه و الرجعه ، گویا در صدد است با استناد به یک حدیث ، کفر کسانى را که اعتقاد به رجعت ندارد ثابت کند، ایشان نخست این آیه را مطرح مى کند:
فالذین لا یومنون بالا خرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرون . (10)
آنان که به آخرت ایمان ندارد دلهایشان انکار کند و خود کبر فروشند. آنگاه در تفسیر و تبیین این آیه ، حدیثى را از امام باقرعلیه السلام ، نقل مى کند که فرمودند:
فى قوله «الذین لا یومنون بالاخرة »، یعنى انهم لا یومنون بالر جعة انها حق «قلوبهم منکرة » یعنى انها کافرة «و هم مستکبرون » .
این سخن خداوند:«آنان که به آخرت ایمان ندارند» یعنى اینکه آنها به حقانیت رجعت ایمان ندارد. و اینکه مى فرماید: «دلهایشان انکار کند»یعنى اینکه دلهایشان به کفر گراییده «و خود کبر فروشنده ». وى در فهرست کتاب ، مطلب را چنین عنوان مى کند: معتقدنبودن به رجعت کفر است .(11)
آنگاه در جایگاه بحث یاد شده ، به آن حدیث استناد مى کند، چنانچه منظور ایشان آن است که معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم کفر است و همتراز با توحید و نبوت و معاد، مى بایست به رجعت نیز معتقد بود، با توجه به بیانات گذشته اشتباه آن روشن است ، ولى چنانچه منظور آن باشد، کسانى که قلوب آنها کافر است ، از پذیرفتن رجعت سرباز مى زنند، یعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «کفر»را داشته اند و این کفر مانع پذیرش ‍ رجعت شده است ، نه اینکه با عدم اعتقاد به رجعت کافر شده اند، این حرف قابل قبول است . و در حقیقت حدیث به ریشه روانى عدم پذیرش ‍ رجعت اشاره دارد. احتمال دیگرى در معناى حدیث است که دقیق تر به نظر مى رسد، و آن اینکه منظور از اینکه قلوب آنها کافر است این نیست که آنها مثل کفار هستند و احکام کفار بر آنها مترتب مى شود، بلکه بدین معناست که قلوب آنها در اثر عدم پذیرش رجعت به کفر متمایل شده نه اینکه واقعا کافر شده اند .

رابطه رجعت با بعضى از امور اعتقادى
 

تفکیک مفاهیم و واژه هایى که بیانگر اعتقادات وباورهاى دینى است از اهمیت زیادى برخوردار است . و گاهى کم توجهى در این راستا مشکلاتى را به همراه داشته و باعث گردیده است تا اشتباهات بزرگى رخ دهد، و شاید یکى از عوامل آن شباهت زیاد معناى این واژه ها در فرهنگ مردم باشد. از این روى در لغتنامه دهخدا از ظهور امام عصر، (علیه السلام )،و نزول حضرت عیسى ، (علیه السلام )، به رجعت تعبیر شده است که از جهت لغوى چنین کاربردى ممکن است صحیح باشد، اما از نظر اصطلاح علماى کلام غلطى فاحش است ... به هر صورت در این فصل تفاوتهاى محتوایى رجعت با سایر مفاهیم مشابه بدقت بررسى مى شود تا جایگاه واقعى کاربرد آن مفاهیم روشن گردد.

1ـ رجعت و معاد
 

ممکن است از توضیحاتى که در مورد رجعت ذکر شد، چنین برداشت شود که رجعت همان معاد است ، چرا که مومنان و کافران هر کدام به پاداش و سزاى عمل خویش خواهند رسید و معناى معاد چیزى جز این نیست و اساسا انتقام الهى از مشرکین و یا پاداش به مومنان ونیز آن اتفاقات غیر عادى که در رجعت اتفاق مى افتد - همانند سلطنت طو لانى اهل بیت علیهم السلام ، زنده شدن برخى مردگان و...- تحقق در دنیا ممکن نیست ، لذا مطالبى که در مورد رجعت گفته مى شود، در حقیقت بخشى از حوادث معاد است و همین تلقى و دریافت از رجعت سبب شده تا برخى از اهل سنت گمان کنند که اعتقاد به رجعت مستلزم بطلان رستاخیز خواهد شد. زیرا وقتى که در رجعت ، مومنان به پاداش و کافران به سزاى عمل خویش برسند، نیازى به رستاخیز نخواهد بود... پس در هر صورت مى بایست تفاوتهاى این دو امر اعتقادى بدقت تبیین شود .
تفاوتهاى متعددى بین رجعت و معاد وجود دارد که از آن میان به چهار فرق اساسى اشاره مى کنیم :
1ـ رجعت در این جهان مادى با همه مشخصات و عوارض ، محقق مى گردد و همانطور که در تعریف رجعت آمد، مردمان همان شکل و صورتى که در گذشته بودند، بر مى گردند، اما معاد در جهان دیگر اتفاق مى افتد، در جهانى که از عوارض مادى خبرى نیست .
2ـ در معاد همه خلایق براى حسابرسى محشور مى گردند، در حالیکه رجعت اختصاص به کافران و مومنان خالص دارد.
3ـ انکار اصلى از اصول دین موجب کفر مى شود، بر خلاف انکار اصول مذهب ، از این روى انکار معاد خروج از دین مى گردد، لکن در مورد رجعت چنین نیست .
4ـ بازگشت کنندگان به دنیا در زمان رجعت دوباره خواهند مرد یا کشته خواهد شد، اما در معاد دیگر مرگ ارتحالى نخواهد بود، چرا که آنجا سراى ابدى است .

2ـ رجعت و ظهور
 

رجعت همانگونه که گذشت آنست که گروهى از مومنان خالص و سردمداران کافر که از دنیا رفته اند، به دنیا بر مى گردند، تا گروه اول به عزت نائل شوند. گروه دوم به عذات دنیوى برسند، این معنا با ظهور امام دوازدهم علیه السلام متفاوت است ، چرا که «ظهور» در فرهنگ شیعه آن است که امام دوازدهم حضرت حجه بن الحسن العسکرى ، (علیه السلام )، پس از غیبت بسیار طولانى آنگاه که جهان پر از ظلم و ستم شود، ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل وداد خواهد نمود.
رجعت و ظهور در یک امر اشتراک دارند و آن اینکه هر دو در آخرالزمان و قبل از قیامت اتفاق مى افتد، اما فرقشان این است که خداوند براى بر چیدن ریشه هاى ظلم و ستم و ایجاد عدالت روى زمین ، ولى خویش را پس از غیبتى طولانى ، آشکار مى سازد.
ولى رجعت آن است که در هنگام ظهور، براى یارى حضرتش و نیز استمرار حاکمیت حق بعد از حاکمیت حق بعد از برقرارى عدالت ، خداوند گروهى از مومنان را که از دنیا رفته اند، به دنیا باز گرداند تا براى یارى وى بشتابند. مومنانى که سالیان درازى انتظار فرجش را مى کشیدند، ولى قبل از ظهور و رؤ یت حضرتش ، دیده از جهان فرو بفرستند.
رجعت یکى از وقایع مهمى است که در آستانه ظهور رخ مى دهد و زمان آن هنگام ظهور است ، نه قبل و نه بعد ظهور، بلکه در همان هنگام است که برخى پیامبران الهى و ائمه اطهار علیهم السلام ، و مومنان صالح به دنیا بر مى گردند تا شاهد اعتلاى کلمه اسلام در روى زمین باشند. اما نباید چنین تصور کرد که رجعت همان ظهور است ، رجعت یعنى بازگشت عده اى از مومنان و کفار، ولى ظهور به معناى آشکار شدن و قیام دواز دهمین ذخیره الهى پس ‍ از غیبت طولانى است ، در نتیجه نزدیکى زمان اتفاق آن دو واقعه نباید موجب شود که آنها را یکى تلقى کنیم .
شاید این مطلب در مورد رجعت از روایات و کلمات علما به دست بیاید، آنجا که شیخ مفید، قدس سره ، فرموده :
ذلک عند قیام مهدى آل محمد، علیه السلام.(12)
رجعت هنگام قیام مهدى آل محمد، علیه السلام خواهد بود
و نیز سید مرتضى از علمای بزرگ اسلام در مورد رجعت مى گوید:
آنچه شیعه به آن اعتقاد دارد این است که ، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان مهدى علیه السلام ، گروهى از شیعیان را که از دنیا رفته اند، به دنیا بر مى گرداند.(13)
پس با این بیان روشن شد که رجعت هرگز به معناى ظهور حضرت ولى عصر، علیه السلام ، نیست .
یکى از مستشرقین به نام «دویت نلسون » در کتاب عقیدة الشیعه از ظهور امام زمان ، (علیه السلام )، به رجعت تعبیر مى کند، که این خلاف معناى رجعت در اصطلاح کلام شیعه است .
این چنین اشتباهى گاهى سبب شده تا کسانى به غلط تصور کنند که واقعیت رجعت نیز همان امام عصر، (علیه السلام )، است .
از این رو صاحب کتاب الدعوة الاسلامیة مى نویسد:
اگر منظور از رجعت ، ظهور حضرت ولى عصر، علیه السلام ، باشد، این حرف قابل قبول است ولى اگر منظور بازگشت عده اى به جهان ، قبل ازقیامت است ، این باطل است و اخبارش با آن همه کثرت فایده اى نداشته و مطلبى را اثبات نمى کند.(14)
سپس مى گوید:
اگر منظور رجوع به دنیا قبل از قیامت باشد، باید توجه داشت که مفهوم لفظ ظهور با مفهوم لفظ رجعت بسیار متفاوت است ، واژه اول در جایى به کار مى رود که چیزى یا کسى بوده ولى پنهان شده و در زمان خاصى آشکارمى شود ولى از رجعت چنین به ذهن مى آید که چیزى یا کسى به جاى خاصى رفته باشد، بعد از مدتى به همان جا بر گردد. مضافا این که در عرف شیعه بین معانى اصطلاحى آن روز تفاوت وجود دارد.(15)
از این رو اجبارى که در مورد رجعت به دست ما رسیده است ، به خوبى گویاى بازگشت گروهى از مؤ منان به دنیا پیش از قیامت است ، و در برخى روایات نام تعدادى از آنان را بیان مى کند و یا برخى وقایع آن را بر مى شمارد، به طورى که نمى توان همان ظهور امام عصر ـ علیه السلام ـ دانست(16)
مرحوم شیخ حر عاملى ، قدس سره ، دوازده فرق بین واژه رجعت و ظهور ذکر کرده به خاطر طولانى نشدن بحث از ذکر همه آنها خود دارى کرده و تنها به ذکر این نکته اکتفا مى کنیم که تنها در یک روایت در مورد حضرت ولى عصر علیه السلام به رجعت تعبیر شده است و آن روایتی است که در کتاب الغیبة النعمانى ذکر شده است.
ان القائم من الولد علی علیه السلام ، له غیبة کغیبة یوسف و رجعة کرجعة عیسى بن مریم ، ثم یظهر بعد غیبة مع طلوع النجم الاحمر و خراب الزوراء و هى الرى و خسف المزورة و هى بغداد و خروج السفیانى (17)
حضرت قائم علیه السلام از فرزندان حضرت على علیه السلام داراى غیبى مانند غیب یوسف ، و بازگشتى مانند رجعت مریم علیه السلام دارد ، آن حضرت زمانى ظهور خواهد نمود که وقایع زیر به وقوع به پیوند: طلوع ستاره قرمز، خراب شدن زوراء (در زمین )، فرو رفتن مزورة (بغداد)، خروج سفیانى و....
بررسى روایت :
در این مورد این روایت باید گفت که :
اولا: سند حدیث به دو جهت مخدوش است ، یکى آنکه روایت مضمره است یعنى کعب الاحبار روایت را به پیامبر صلى الله علیه و آله ، نسبت نداده است و این گونه احادیث اعتبارى ندارد و دیگر آنکه رواى که کعب الاحبار معروف است که یهودى بود و احادیث بسیارى از یهودیت وارد اسلام کرده است ، البته باید توجه داشت که احادیث مهدى علیه السلام تواترشان ثابت شده است و اینکه یک مورد از کعب الاحبار در مورد امام مهدى علیه السلام نقل شود دلیل نمى شود که او این عقیده را وارد مذهب شیعه کرده است .
نکته دیگر آنکه منظور از رجعت در این حدیث ، رجعت اصطلاحى نیست ، زیرا همانطور که گفته شد رجعت رجوع به دنیا پس از مرگ است در حالى که در مورد حضرت ولى عصرعلیه السلام چنین نیست که وى از دنیا رفته باشد و پس از سالیانى به این جهان برگردد، بلکه منظور رجعت لغوى است ، به خصوص با توجه به اینکه آن را به رجعت حضرت عیسى علیه السلام و غیبتش را به غیبت حضرت یوسف علیه السلام تشبیه کرده ، درصدد رفع استبعاد و بیان مقام والاى امام عصرعلیه السلام مى باشد.
ثانیا: اگر خوب دقت کنیم در مى یابیم که از غیبت به رجعت تعبیر نشده ، بلکه گفته شده است که حضرت علاوه بر غیبت داراى رجعتى نیز هست و در این حدیث رجعت و غیبت کنار هم ذکر شده است و لذا کیفیت غیبت حضرت عیسى علیه السلام بیان مى کند، خلاصه سخن آنکه سند حدیث تمام نیست و بر فرض قبول سند، جهت دلالتى آن مخدوش است .
بدیهى است که زمان دقیق رجعت را با ذکر سال و ماه روز همانند زمان ظهور و معاد نمى توان معلوم کرد، اما به طور کلى مى توان گفت که رجعت در هنگام ظهور حضرت مهدى علیه السلام رخ خواهد داد. چنانکه در برخى از کلمات علما از زمان رجعت به «بعد ظهوره » تعبیر شده است ، یعنى بعد از ظهور ولى عصرعلیه السلام رجعت اتفاق خواهد افتاد. و نیز در دو روایت به این مطلب تصریح شده است . از جابر جعفى نقل شده که گفت از امام علیه السلام شنیدم که فرمود:
و الله لیملکن رجل نا اهل البیت الارض بعد موته ثلاثمائة سنة : و یزاد تسعا، قال : قلت : فمتى ذلک ؟ قال : بعد موت الاقائم . قال : قلت : و کم یقوم القائم فى عالمه حتى یموت ؟ قال تسع عشرة سنة من یوم قیامه الى یوم موته . قال قلت : فیکون بعد موته هرج ؟ قال نعم ، خمسین سنة ، قال : ثم یخرج المنصور الى الدنیا فیطلب بدمه ودم اصحابه فیقتل و یسبى حتى یخرج السفاح و هو امیر المؤ منین(18)
به خدا سوگند که او مردى از اهل بیت ما را پس از سیصد و نه سال از وفاتش قدرت مى دهد. جابر گفت : پرسیدم این واقعه چه زمانى خواهد بود؟ فرمودند: بعد از رحلت قائم علیه السلام پرسیدم قائم تا هنگام مرگش چند سال در جهان حکومت مى کند؟ فرمود: نوزده سال از هنگام قیامش تا وقت مرگش به طول مى انجامد. پرسیدم : آیا بعد از او جهان دچار آشوب مى شود؟ فرمودند: بله مدت پنجاه سال و اضافه کردند و بعد از آن منصورـ امام حسین علیه السلام ـ به دنیا بر مى گردد تا انتقام خون خود و یارانش را بگیرد. تا اینکه سفاح قیام کند، که همان امیر المؤ منین على ، علیه السلام است .
حدیث دیگرى از على بن مهزیار نقل شده است ، وى مى گوید: «در خواب دیدم کسى مى گوید: امسال حج انجام بده تا صاحب زمان علیه السلام را زیارت کنى بعد او با حضرت سخن مى گوید و ایشان وقایع ظهور را بیان مى کنند و مى فرماید:
احج بالناس حجة الاسلام واجى الى یثرب ...قلت : یا سیدى ما یکون بعد ذلک ؟ قال : الکرة الکرة الرجعة الرجعة .(19)
حج را با مردم به جا آورده و به سوى یثرب عازم شو... عرض کردم : آقاى من بعد از آن چه رخ خواهد داد. فرمودند: برگشت برگشت ، رجعت رجعت .
چنانچه مشاهده مى شود در هر دو حدیث تصریح شده که رجعت بعد از ظهر خواهد بود، روشن است که منظور از «بعد ظهور» این نیست که وقتى ظهور تمام شد، رجعت اتفاقى مى افتد، بلکه مقصود آن است که اندکى پس از ظهور حضرت ، مردمانى نیکو همچو برخى انبیا و صلحا براى یارى حضرت به دنیا بر مى گردند. و رجعت به صورت تدریجى خواهد بود. یعنى برخى از افراد همانند امیر المؤ منین علیه السلام و پیامبر صلى الله علیه و آله ، و برخى دیگر رجعتشان تقریبا همزمان به ظهور است و روایاتى در مورد این مطلب داریم که آنان حضرت ولى عصرعلیه السلام را یارى مى دهند و این طبعا با همزمانى رجعت آنان با ظهور سازگارى دارد. و نیز در برخى روایات داریم که وقتى حضرت ظهور مى کند، به بعضى از مومنین در قبر خطاب مى شود که حضرت ظهور کرده اگر مایلید مى توانید امروز حضرتش را یارى دهید.(20) البته بعضى از ائمه ممکن است رجعتشان مدتى بعد از ظهور باشد.
خلاصه سخن آنکه رجعت یکى از وقایع همزمان با ظهور است و نباید آنها را دو نام براى یک واقعیت پنداشت .

تاریخچه رجعت
 

معمولا در کتابهایى که پیرامون رجعت نگارش شده است ، توجهى به تاریخچه و سیر تحول این عقیده نشده است ، در صورتى که مطالعه تاریخى در مورد یک پدیده مى تواند تصویر روشنى از آن در ذهن ایجاد کند و بسیارى از کج اندیشیهاى موجود را پاسخ دهد. از این رو با توجه به مستندات تاریخى مى توان سه دوره براى این عقیده در بستر تاریخ در نظر گرفت .
1ـ دوره پیدایش ( از عصر رسالت تا سال 95ق . شهادت امام سجاد علیه السلام )
در این دوره که دوره تکون و پیدایش این عقیده است ، رجعت براى اولین بار توسط پیامبر گرامى اسلام ، صلى الله علیه و آله ، تحت عنوان «خروج » مطرح گردید. و در زمان حضرت علی علیه السلام از آن به رجعت تعبیر شد. در این عصر رجعت به عنوان یکى از اسرار که در آینده اتفاق خواهد افتاد به اصحاب خاص ائمه علیه السلام گفته مى شد و کم کم آن را شیوع داد، و مدتى طول کشید تا اذهان عموم با آن انس گرفت ، از این رو در این مرحله عمده مطالب طرح شده پیرامون رجعت کنندگان بوده است برخى روایات که در این دوره نقل شده است به قرار زیر است :

جنبنده خدا :
 

رجعت یکى از امور اعتبارى است که از صدر اسلام مورد توجه ویژه پیامبر گرامى اسلام ، صلى الله علیه و آله ، بوده و به مناسبتهاى مختلف آن را بیان مى کرده است . در روایاتى که در ذیل مى آید حضرت به بازگشت امیر المؤ منین علیه السلام در آخر زمان به دنیا اشاره کرده و براى تبیین آن از آیات قرانى استفاده کرده است در حدیثى امام صادق علیه السلام مى فرماید:
انتهى رسول الله علیه السلام الى امیر المومنین و هو نائم فى المسجد، قد جمع رملا و وضع راسه علیه فحرکه بر جله ثم قال : قم یا دایه الله فقال رجل من الثابر...یا رسول الله انسمن بعضنا بعضا بهذا الاسم ؟ فقال : لا، و الله ما هو الا له خاصة و هو دابة التى ذکر الله فى کتابه «و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانتو بایاتنا لا یوقنون » ثم قال : یا على اذا کان آخر الزمان اخرجک الله فى احسن صورة و معک میسم تسم به اعدائک(21)
روزى رسول خدا، صلى الله علیه و آله ، به سوى امیر المومنین علیه السلام ، آمد در حالى که در مسجد خوابیده بود و مقدارى شن را به عنوان بالش زیر سر گذاشته بود او را با پا حرکت داد و فرمود: اى دابة الله (جنبده خدا) برخیز. یکى از اصحاب عرض کرد اى رسول گرامى ما مجازیم این اسم به دیگران نسبت دهیم ؟ حضرت فرمود: خیر به خدا سوگند که آن نام مخصوص اوست . و او همان دابة و جنبده اى است که خداوند در کتابش فرمود: «هنگامى که قول بر آنان واقع گردد براى آنها جنبده اى از زمین خارج مى کنیم که با آنان سخن مى گوید بدرستى که مردم به آیات و نشانه هاى ما یقین نمى کنند»
سپس اضافه کردند: اى على هنگامى که آخر زمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترین صورت از زمین خارج مى سازد که به همراه تو عصایى است که با آن دشمنانت را مشخص مى کنى .
پیامبر گرامى اسلام در مورد بازگشت حضرت على علیه السلام در آخرالزمان ، تعبیر به اخراج (از زمین ) مى کند، که مفهوم رجعت را بیان مى کند.

زمان رجعت
 

حکمت الهى بر این تعلق گرفته است که ، زمان دقیق برخى از وقایع که در آینده اتفاق مى افتد و در سرنوشت مردم و جهان مؤثر است ، مشخص ‍ نگردد، همانند معاد و ظهور حضرت ولى عصرعلیه السلام. از این جمله است رجعت که نمى توان تاریخ دقیق آن را با ذکر سال و ماه و روز معین نمود. در این زمینه حضرت على علیه السلام حدیثى از پیامبر، صلى الله علیه و آله نقل مى کند:
فلما اخبر هم رسول الله ما یکون من الرجعة ، قالوا متى یکون هذا؟ قال الله :«قل (یا محمد) ان ادرى اقریب ما توعدون ام یجعل له ربى امدا»(22)
آن هنگام که رسول خدا مردم را به وقایع رجعت آگاه کرد، از آن حضرت پرسیدند: آن رجعت در چه زمانى اتفاق مى افتد؟ خداوند به پیامبرش وحى فرمود:
بگو من نمى دانم (فقط خداوند از آن گاه است ) که آنچه وعده داده شده نزدیک است و یا آنکه خداوند براى آن مدت ، (طولانى ) قرار داده است .

رجعت شهداى کربلا
 

همان طور که مى دانیم هنگام رجعت ، گروهى از انبیا و امامان معصوم ، علیهم السلام ، به دنیا بر مى گردند. برخى حضرت را یارى مى دهند و برخى دیگر از ظهور به مدت طولانى بر روى زمین حکومت صالحان را تشکیل خواهند داد. در حدیثى از امام باقرعلیه السلام مى خوانیم که شهداى کربلا، به ویژه سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام به دنیا بر مى گردد و داراى حکومت طولانى روى زمین خواهد بود. امام باقر علیه السلام فرمود:
قال الحسین لا صحابه قبل ان یقتل ... فابشروا فوا الله لئن قتلونا فانا نرد على نبینا،، قال : امکث ما شاء الله فاکون اول من ینشق الارض عنه ، فاخرج خرجة یوافق ذلک خرجة امیر المؤ منین علیه السلام(23)

رجعت پیامبر اسلام
 

ابوخالد کابلى از امام سجاد علیه السلام نقل کرده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه : ان الذى فرض علیک القران لرادک الى معاد(24)
آنکه قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به معاد و بازگشتگاه بر مى گرداند.
فرمودند: یرجع الیکم نبیکم (25)
پیامبرتان بار دیگر به سوى شما بر مى گردد مطابق این روایت مى توان گفت که منظور از معاد (زمان موعود) روز رجعت است که در آن پیامبر اکرم ،، صلى الله علیه و آله ، به دنیا رجعت مى کند. روشن است که منظور از «یرفع الیکم نبیکم » این نیست که مردم در قیامت و سراى دیگر پیامبر را ملاقات مى کنند، زیرا در این صورت مى بایست اینگونه تعبیر مى شد که «ترجعون الى نبیکم » علاوه بر این ، حضرت از آن واقعه ، به رجوع تعبیر کرده است و با توجه به اینکه حضرت از دنیا رحلت کرده اند، معناى رجوع در مورد ایشان ، بازگشت به دنیا پس از مرگ خواهد بود.
پس بر خلاف آنان که مى پندارند، رجعت توسط ابن سبا وارد تشیع شد، باید گفت که اندیشه رجعت از همان سالهاى آغاز پیدایش اسلام مطرح شد اگر چه این اندیشه در آن سالهاى آغازین به جهت غامض بودنش هنوز میان مردم جایگاه اصلى خود را پیدا نکرده بود و دوره بعدى به واسطه بحثها و تالیفات متعدد، بتدریج رشد و توسعه پیدا کرد.
2ـ دوره رشد و بالندگى ( 260-95ق . )
سالهاى بین شهادت امام سجاد علیه السلام (95ق .) تا ابتداى غیبت صغرى (260ق .)را مى توان دوره رشد بالندگى اندیشه رجعت تلقى کرد. یکى از ویژگیهاى این دوران ، موضع گیرى برخى از اهل سنت پیرامون اعتقاد به رجعت است . در مقابل ، ائمه دین علیهم السلام ، با تمسک به آیات قرآن که مورد قبول آنان بود از عقیده به رجعت دفاع وآن را مبرهن مى کردند.
در آن دوران دو مرکز علمى مهم ، در جهان اسلام مطرح بود، یکى حجاز و مدینه که محل نزول قرآن و محل زندگى پیامبر اسلام ، صلى الله علیه و آله ، بود که طرفداران آن مکتب را اهل حدیث مى نامیدند، و در عراق و کوفه که برخى از صحابه و نیز برخى از ائمه مذاهب مثل ابوحنیفه در آنجا زندگى مى کردند وگرایش کلى آنها به راى وقیاس بود، در آن زمان اهل عراق از زمره کسانى بودند که بشدت با اعتقاد به رجعت مخالفت مى کردند، یکی از پیروان امام در این زمینه مى گوید:امام باقر، علیه السلام به من فرودند:
ینکر اهل العراق الرجعة ؟ قلت : نعم ، قال : اما یقرئن القران «و یوم نحشر من کل امة فوجا» (26)
از این روایت بخوبى روشن مى شود که در آن زمان ، مساله رجعت مورد بحث و گفتگو بوده واهل عراق آن را نمى پذیرفتند و در مقابل حضرت باقرعلیه السلام ، از آیات قرآن بر رجعت استدلال مى کند، ولى این نقد و نظر ظاهرا در دوره گذشته مطرح نبوده وائمه اطهار علیه السلام ، فقط به ذکر وقایع واصل رجعت اکتفا مى کردند ولى در صدد اثبات و پاسخ سخنان مخالفان نبوده اند(27)گروه دیگرى که در آن عصر به این عقیده خرده مى گرفتند، (قدریه )بود (28) حنان بن سدیر از پدرش نقل مى کند که پدرش ‍ گفت :
سالت ابا جعفرعلیه السلام ، عن الرجعة ، فقال : «القدریة تنکرها ثلاثا» (29)
از امام باقرعلیه السلام ، در مورد رجعت سوال کردم (شاید منظور از سوال درباره رجعت این باشد، که چه کسانى رجعت را منکرند، که این معنى به قرینه جواب امام تأیید مى شود) حضرت سه بار فرمود: قدریه رجعت را انکار مى کند.

جرم اعتقاد به رجعت !!
 

در عصر امام باقرعلیه السلام برخى از اصحاب آن حضرت تنها به جرم اعتقاد به رجعت آنچنان در جامعه منفور شده بودند که با داشتن علم و دانش وافر از آنها حدیث نقل نمى شد. سید بن طاووس از صحیح مسلم ، که از کتابهاى بسیار معتبر اهل سنت است ، نقل مى کند که جراح : ملیح گوید:
جابر مى گوید: نزد من از طریق امام باقرعلیه السلام و ایشان از پیامبر اکرم ، صلى الله علیه و آله ، هفتاد هزار حدیث وجود داشت که اهل سنت همه آنها را رها کردند و سپس مسلم به اسناد بن عمر رازى علت ترک آن را چنین نقل مى کند: «خودم از حریز شنیدم که مى گفت : با جابر ملاقات کردم ، ولى اصلا از او حدیثى یادداشت نکردم ، زیرا او به رجعت اعتقاد داشت »(30)
البته ریشه اصلى اینگونه مخالفتها با چنین عقیده اى ناشى از عدم ظرفیت فکرى مردم بوده است که نمى توانستند باور کنند چطور انسانهایى که سالیان دراز از دنیا رفته اند مجددا به دنیا باز مى گردند و شاهد اعتلاى حکومت جهانى اسلام خواهند بود. نظیر این مسأله مخالفتهایى است که با عقیده به معاد و سایر امور غیبى مى شود.
در زمان امام باقرعلیه السلام تنها برخى از مذاهب اهل سنت (اهل عراق ، قدریه ) با عقیده رجعت مخالفت مى ورزیدند، اما در زمان امام صادق علیه السلام این مخالفت به اوج خود رسید به طورى که همه مذهب اهل سنت در مقابل شیعه به چنین عقیده اى به ستیز برخاسته بودند، در این عصر امام صادق علیه السلام با استدلالهاى قوى از کیان این اعتقاد دفاع مى نمودند، اوبصیر گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم :
ان العامة تزعم ان قوله «و یوم نحشر من کل امة فوجا»(31) عنى فى یوم القیامة . فقال ابو عبدالله علیه السلام فیحشر الله یوم القیامة من کل امة فوجا و یدع الباقین ؟ لا و لکنه فى الرجعة . و اما آیة القیامة «و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا» (32)(33)
اهل سنت در مورد سخن خداوند (متعال ) که مى فرماید: «روزى که از هر امتى گروهى را محشور مى کنیم » مى پندارند که منظور، روز قیامت است . امام فرمودند: آیا اینچنین است که خداوند در روز قیامت از هر امتى گروهى را محشور و بقیه را رها مى کند؟ چنین نیست . بلکه منظور آیه از حشر گروهى از هر امتى ، در روز قیامت آن است که حق تعالى مى فرماید: «همه را محشور مى کنیم و از کسى چشم پوشى نمى کنیم »

پرسش مامون
 

یکى از ویژگیهاى عصر امام رضاعلیه السلام تشکیل مناظرات و طرح سؤ الاتى از طرف مأمون در مباحث مختلف اسلامى بود. وى مى خواست با طرح اینگونه مناظرات و سوالات مختلف امام را تضعیف کند. خود مأمون که تا حدودى از علم و دانش بهره اى داشت ، پیوسته سؤ الات مختلفى را مطرح مى کرد و حضرت پاسخ مى دادند، یکى از آن پرسشها در مورد رجعت است . حسن بن جهم گوید: روزى مأمون به امام رضا علیه السلام عرضه داشت :
یا ابا الحسن ما تقول فى الرجعة ؟ فقال علیه السلام انها الحق ، قد کانت فى الامن السالفة و نطق ها القران و قد قال رسول الله ، صلى الله علیه و آله : یکون فى هذا الامة کل ما کان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة(34)
اى اباالحسن نظر شما در مورد رجعت چیست ؟ حضرت فرمودند: اعتقاد صحیحى است و این رجعت (مساءله جدیدى نیست ) در امتهاى گذشته بوده و قرآن هم درباره آن سخن گفته است . (مثل قصه عزیز و کسانى که از ترس مرگ از خانه هایشان فرار کردند...) و رسول خدا فرمود: هر چه در امتهاى گذشته بوده در این امت نیز خواهد بود. بسان جفت بودن نعل به نعل و گوش به گوش .
یعنى دقیقا آنچه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده در این امت هم اتفاق مى افتد و یکى از آن موارد اتفاق افتاده در امتهاى گذشته ، رجعت بوده است .

وقایع رجعت
 

على بن شهریار از امام زمان علیه السلام کلماتى را نقل مى کند و حضرت حوادث ظهور را بیان مى نماید و سپس ایشان از حضرت مى پرسد:
یا سیدى ما یکون بعد ذلک ؟ قال : الکرة الکرة الرجعة ثم تلى هذه الایة «ثم رد دنالکم الکرة علیهم و امددناکم باموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیرا»(35)(36)
از حضرت پرسیدم : پس از حوادث ظهور چه رخ خواهد داد؟ حضرت فرمودند: رجعت و آن را تکرار کردند و آنگاه آیه اى را که دلالت بر رجعت مى کند تلاوت فرمودند: «آنگاه شما را به سوى آنها برگردانیم و بر ایشان غلبه دهیم و به مال و فرزندان مدد بخشیم و عده جنگ جویان شما را افزایش دهیم تا بر آنها پیروز گردید.»
نویسندگان « رجعت » در عصر ائمه اطهار علیهم السلام
چون مسأله رجعت از مسائل پیچیده است که براى اذهان عموم مردم تا حدى قابل هضم نبوده ، پیوسته مورد نقض و ابرام بوده و لذا در همان عصر ائمه ، علیهم السلام ، و نیز برخى از محدثین و علماى بزرگوار شیعه ، کتبى در این مورد تدوین کرده اند که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1ـ احمد بن داوود سعید الجرجانى ، شیخ طوسى گفته که وى کتابى در رجعت نوشته است .
2ـ الحسن بن على بن ابى حمزة البطائنى . نجاشى در شمارش کتب وى کتاب رجعت را نام برده است
3ـ فصل بن شاذان نیشابورى ، شیخ طوسى و نجاشى گفته اند وى کتابى را در اثبات رجعت به رشته تحریر درآورده است .
3ـ دوره گسترش و تکامل (از 260 ق به بعد)
در اواخر دوره دوم و ابتداى دوره سوم بتدریج اعتقاد به رجعت به عنوان یکى از شعارها و ممیزات شیعه از اهل سنت ، درآمده بود و برخى نویسندگان اهل سنت در هنگام معرفى شیعه و یا شخصیتهاى مهم آن ، اعتقاد به رجعت را یکى از خصیصه هاى آنان بر مى شمردند. در این دوره اندیشمندان شیعه براى گسترش این اعتقاد در میان مردم و دفاع از آن به دو عمل دست زدند:
1ـ نگارش کتابها و مقالات علمى
2ـ تشکیل مناظرات با اهل سنت .
کتابهایى که در این زمینه به رشته تحریر درآمد از نظر سبک با یکدیگر متفاوت اند و بسیارى از آن ها به نقل روایات در آن دوره اکتفا کرده و برخى دیگر علاوه بر نقل احادیث به برخى استدلالها هم اشاره کرده اند. و اخیرا برخى مسأله رجعت را تنها از دیدگاه عقلى بررسى کرده اند. یکى از مفیدترین و شاید مبسوط ترین کتابها در این زمینه کتاب الایقاظ من الهجعة با لبرهان على الرجعة نوشته شیخ حر عاملى « قدس سره » است که همه ادله مفصلى از آیات و روایات نقل کرده است و هم ادله مخالفان در نفى رجعت را پاسخ داده است .
اندیشمندان شیعه علاوه بر ادامه شیوه نگارش ، مناظراتى را به منظور اثبات و رد ادله مخالفان تشکیل مى دادند و از رجعت دفاع مى کردند به عنوان یکى از آن مناظراتى که مرحوم مجلسى از کتاب المجالس نقل کرده است را بیان مى کنیم :
سید بن طاوون مى گوید: در مجلسى با اهل سنت پیرامون مسائل مورد اختلاف شیعه و سنى بحث مى کردیم من از آنها پرسیدم چه چیزهایى را بر شیعه امامیه انکار مى کنید؟ گفتند: تعرض به صحابه و قول به رجعت و متعه و حدیث مهدى ، علیه السلام که زنده است با اینکه زمان غیبت او طولانى شده است .
سید به سایر مسائل جواب کافى داده و در مورد رجعت فرمودند: اما اینکه شما قول به رجعت را بر شیعیان عیب مى گیرید. شما خودتان از پیامبر اکرم ، صلى الله علیه و آله ، روایت مى کنید که هر چه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده ، در این امت نیز اتفاق مى افتد و قرآن هم بیان مى کند که : «آیا ندیدى کسانى که از خانه هایشان از ترس مرگ فرار کردند در حالیکه هزاران نفر بودند و خداوند به آنها گفت : بمیرید و سپس آنها را زنده کرد»(37) سپس قران شهادت مى دهد که آنها را در دنیا زنده کرده است و معناى رجعت چیزى جز این نیست . پس سزاوار است که در این امت هم مثل آن واقع گردد. با این سخنان اهل سنت بر مسأله رجعت قانع شدند و چون جوابى نداشتند، سکوت اختیار کردند(38)

نتیجه گیرى از مباحث تاریخى
 

1ـ اعتقاد به رجعت ، یک اصل اسلامى است که از زمان صدر اسلام در احادیث منقول از پیامبر صل الله علیه و آله شروع شده تا به غیبت کبرى رسیده است و اینگونه نیست که خرافى باشد ویا اینکه کذابین این اعتقاد را وارد مذهب شیعه کرده باشند.
2ـ در عصر امام سجاد علیه السلام ، مساله رجعت به عنوان مساله اى که در آینده اتفاق خواهد افتاد، بحث مى شده ولى استدلال بر آن و رد شبهات آن مطرح نبوده ، ولى از عصر امام باقرعلیه السلام ، به بعد، بحثهاى استدلالى جالبى پیرامون آن صورت گرفته است .
3ـ اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام ، براى استدلالى بر رجعت از آیات شریف قرآن مدد جسته تا مخالفان را مجاب کنند و از دلیل عقلى استفاده نکرده اند.
4ـ علماى شیعه چه در عصر ائمه علیه السلام ، و چه در عصر غیبت (غیبت صغرى و کبرى ) پیرامون رجعت کتب مفیدى به رشته تحریر در آورده و جلسات مناظره و بحث تشکیل داده اند.

پی نوشت ها :
 

1ـ دهخدا، على اکبر، لغتنامه دهخدا، حرف راء ص 294 - 295.
2ـ مصباح یزدى ، محمد تقى ، جامعه و تاریخ ص 14.
3ـ الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الاهجعه بالبرهان على الرجعه ،ص 141-140
4ـ الشخ المفید ، محمد بن محمد نعمان ، اوائل المقا لات ، ص 89
5ـ المجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، ج 53، ص 63؛ الشیخ صدوق ، محمد بن على بن الحسین ، معانى الاخبار، ص 366.
6ـ الطباطبایى ، السید محمد حسین ، تفسیر المیزان ، ج 12،ص 19و18.
7ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 92و 121.
8ـ همان
9ـ اصول عقائد، سید عبدالله شُبَّر، بحث رجعت
10ـ سوره نحل (16)،22.
11ـ الطبسى النجفى ، محمدرضا، الشیعه والرجعة ، ج 2، ص 107.
12ـ السبحانى ، جعفر، الالهیات على هدى کتاب و السنة و العقل ، ج 4، ص 286.
13ـ بحارالانوار، ج 53، ص 128 .
14ـ الخنیزی ، شیخ علی ابوالحسن بن حسن بن مهدی، الدعوة الاسلامیة ، بیروت، ج 2 ، ص 94
15ـ همان
16ـ ر.ک .. معجم الاحادیث امام مهدى - علیه السلام - ج 3، صصص 333، 329
17ـ النعمانى ، محمد بن ابراهیم ، الغیبة ، ص 146، ح 4.
18ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 104 - 103
19ـ همان ، ج 53، ص 9و42
20ـ همان ، ص 92
21ـ همان ، ص 52
22ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 59
23ـ همان ، ص 62
24ـ سوره قصص (28)، آیه 85
25ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 56
26ـ سوره نمل (27)، آیه 83
27ـ همان ، ص 40.
28ـ قدریه « قائل به جبر و عدم اختیار انسان بودند آنها »قدر» را آنقدر تعمیم مى داند که حتى شامل افعال الهى هم مى شد،
29ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 67 و72.
30ـ همان ، صص 140 - 139. به نقل از کتاب الطرائف سید بن طاووس .
31ـ سوره نمل (27)، آیه 83
32ـ سوره کهف 18، آیه 47
33ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ص52
34ـ همان ، ص 59
35ـ سوره اسرى 17، آیه 6
36ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ص 105
37ـ سوره بقره 2، آیه 243
38ـ الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الایقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، صص 64 - 62
 

منابع و مآخذ :
قرآن کریم
دهخدا، على اکبر، لغتنامه دهخدا، حرف راء ، انتشارات دانشگاه تهران، بی تا
الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الاهجعه بالبرهان على الرجعه، بی تا و بی جا
المجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء ، بیروت1403ق.
الشیخ صدوق ، محمد بن على بن الحسین ، معانى الاخبار، انتشارات اسلامی، 1361ش .
الطباطبایى ، السید محمد حسین ، تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی ، قم 1378ش.
الطبسى النجفى ، محمدرضا، الشیعه والرجعة ،موسسه انصاریان ، قم.بی تا
الخنیزى ، شیخ ابوالحسن ابن حسن ابن مهدى، الدعوة اسلامیة ،بی تا
معجم الاحادیث امام مهدى علیه السلام، الهیئه العلمیه ،موسسه المعارف الاسلامیه ،1411ق.
سبحانى ، جعفر، الالهیات على هدى الکتاب والسنة والعقل، قم ، مکتبة الاعلام الاسلامى،بی تا
القمی ، ابوالقاسم جعفر بن محمدبن قولویه ، کامل الزیارات ، نجف ، المطبعة المرتضویة فی النجف الاشرف، بی تا
سید ابوالحسن مولانا، مهدى و مساله رجعت، (انتشارات نور ولایت، اول، تبریز، 1375 هـ ش) .
محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، (جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم، قم) .بی تا
شیخ حر عاملى، محمد بن الحسن ،الایقاظ من الهجعه... (مترجم سید هاشم رسولى محلاتى) دار الکتب، قم، بی تا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد