در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

ولادت با سعادت امام مجمد باقر


http://www.saritc.ir/UploadFile/DailyPicture/thumb_veladat_emam_bager.jpg


                    ولادت با سعادت امام مجمد باقر ( ع ) بر عموم شیعیان مبارک باد 




میراث دار دانایی

نویسنده: سهند صادقی بهمنی



«نقش ائمه در احیاء و پاسداری دین به صورت عام و وظیفه ای که امام باقر علیه السلام به خصوص در این عرصه ایفا کرد همواره مورد پژوهش های کلامی- تاریخی پژوهشگران قرار داشته است. تدوین اولین مجامع روایی- حدیثی به دست ایشان و شاگردان ایشان در زمانه ای که نگارش هرگونه خبر و یا روایتی از رسول خدا (ص) ممنوع به شمار می رفت و در نهایت منجر به ایجاد نقصانی بزرگ در فرهنگ اسلامی- که مبتنی بر دو رکن کتاب و سنت بود- می گشت دو هدف عمده تبیین معارف اصیل اسلامی و نقد شبهات و خرافه پراکنی های مغرضین را دنبال می کرد. علاوه بر آن تربیت شاگردان اندیشمند و با فضیلت در عرصه های گوناگون علوم اسلامی دو وظیفه بود که امام باقر در آن زمانه ظلمت حکومت اموی دنبال می کرد و فعالیتهای خویش و مجموعه تحت رهبری خود را در آن راستا سازماندهی می کرد. در این زمینه گاهی فرقه های ریز و درشتی سر از آستین بیرون می آوردند که برخی اوقات زمینه حمایت نظری از حکومت اموی را فراهم می ساختند. امام در این وضعیت بر خویش فرض می دانست تا علاوه بر انجام وظایف اصلی، در جهت روشنگری و تبیین اسلام اصیل به مقابله با آنان نیز برخیزد. در این مقاله به گوشه ای از فعالیتهای امام باقر (ع) نگاهی می افکنیم.
امام محمدبن علی بن حسین علیه السلام، در سپیده دم سوم صفر در مدینه منوره متولد گردید. پدر ایشان امام علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرش، ام عبدالله فاطمه دختر حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام بود. بنابراین هم از سوی پدر و هم از سوی مادر دارای علو و رفعت نسب است و نخستین کسی است که از هر دو طرف علوی و هاشمی است. امام باقر(ع) سه سال و شش ماه با جدش امام حسین(ع) و سی و چهار سال با پدرش امام زین العابدین(ع) زندگی کرد و نوزده سال و ده ماه نیز مدت امامت ایشان به طول انجامید. امام سجاد(ع) در سال ۹۴ هجری در مدینه چشم از جهان فروبست و در همین سال امام باقر(ع) به امامت رسید. بنابراین ایشان هنگام به امامت رسیدن سی و نه سال داشته است. لقب او باقر العلوم به معنای شکافنده دانشها است. البته این لقب، یک لقب عادی به شمار نمی رود. در واقع لقبی است که از سوی رسول خدا(ص) به ایشان اعطاء شده است. امام باقر(ع) چهار ساله بود که به همراه پدرش فاجعه کربلا و کشتار بی رحمانه اهل بیت علیهم السلام را از نزدیک به نظاره نشست. این حادثه در روحیه این کودک باهوش تأثیری شگرف نهاد و تا آخر عمر هرگز آن را فراموش نکرد. همواره به یاد جدش بود، حتی نذر کرد تا بعد از وفاتش عده ای از شیعیان تا ده سال در سرزمین منی مراسم عزاداری اباعبدالله را برگزار نمایند. مراحل نوجوانی و جوانی امام در مدینه و در محضر پدر بزرگوارش گذشت. در این دوران، ایشان، دو خلیفه اموی یعنی مروان بن حکم (۶۵ م) و عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶ ه) را درک نمود. اولین خلیفه ای که امام در دوران امامت خویش با وی معاصر بود ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶ ه) بود. وی با ناز و نعمت بزرگ شده بود و فردی ستمکار بود. هرچند در روزگار او مرزهای جغرافیایی اسلام گسترش بی حد و حصری یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، کابل و طوس و... فتح گردید. ولی والیان خونخوار وی که حجاج بن یوسف ثقفی یکی از آنان است کارنامه قتل دهها هزار انسان بیگناه را از خود به جای گذارده اند. در این دوران بزرگانی همچون سعید بن جبیر به جرم حمایت از اهل بیت به شهادت رسیدند.
امام سجاد(ع) نیز با سمی که به دستور ولید به ایشان خورانیده شد به شهادت رسیدند. ولید در سن ۴۳ سالگی در سال ۹۶ در دمشق درگذشت. خلیفه بعدی سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ ه) ابتدا از حاکمیت قرآن و سنت پیامبر(ص) سخن می گفت ولی در عمل مانند برادر و پدرانش حکومت می کرد. در دوران او امر امامت پنهان بود و به شیعیان اجازه داده نمی شد تا با امام خویش به صورت علنی دیدار داشته باشند و به شدت تحت فشار بودند.
عمربن عبدالعزیز (۹۹ _ ۱۰۱ ه) تنها خلیفه اموی است که به عدالت شهره گردیده بود. او گامهایی در کاستن از فشارهای سیاسی و اجتماعی موجود بر شیعیان برداشت، فدک را به اهل بیت بازگرداند، به موعظه ها و نصایح امام باقر(ع) توجه می کرد و رسم شوم دشنام و سب علی(ع) را از میان برد.
با مرگ تقریباً مبهم و مشکوک عمربن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ه . ق، یزید بن عبدالملک، جوان ۲۵ ساله به خلافت رسید و تا سال ۱۰۵ ه.ق خلافت کرد. دوره چهارساله خلافت یزید را شدید ترین دوران علیه شیعیان نامیده اند. او به شدت نسبت به خاندان علی(ع) کینه توزی می کرد و از آشکار ساختن این کینه ها ابایی نداشت. خلفای قبل از یزید در اوقات فراغت به اخبار جنگها و داستانهای حماسی شجاعان قدیم عرب گوش می دادند ولی در دوران یزید ساز و آواز جای قصاید و اشعار را گرفت. یزید نیز در بیست و نه سالگی به طرز مشکوکی درگذشت.

هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ ه) آخرین فرزند عبدالملک بن مروان، گرچه از برادر خویش بهتر می نمود اما مردی خشن، درشتخو و به شدت مستبد بود. بخل، ستمگری و بی عاطفه گی از ویژگی های بارز او بود. نسبت به امام باقر(ع) کینه عجیبی داشت، گرچه دوران یزید برای شیعیان سخت ترین دوران به شمار می رود اما تنها در دوران هشام بود که امام مرتباً تحت مراقبت پنهان و آشکار قرار داشت و برخی اوقات حتی کار به احضار امام به مرکز خلافت یعنی دمشق هم می رسید. شیعیان نیز در این میان بی نصیب نماندند. جابربن یزید جعفی از شاگردان امام(ع) به دستور ایشان و برای حفظ جان، خود را به دیوانگی زد تا از شر هشام در امان باشد. در چنین فضایی امام باقر(ع) باید جهت مبارزه خویش را تعیین می نمود. البته امری که به طور قطع مشخص بود، این بود که در چنین فضایی، فعالیت سیاسی گسترده و فراگیر میسور نیست. امام استراتژی مبارزه فرهنگی را برگزید. اصلی ترین گروهی که در این مبارزه مورد هجوم و خطاب امام(ع) واقع شدند فرقه مرجئه بود. زیرا فرقه مرجئه تعریف خاصی از ایمان ارائه می داد که عمل هیچ گونه نقشی در آن نداشت، البته شرایط پیدایش این گروه ارتباط خاصی با حکومت اموی نداشت. ولی در ادامه مورد سوء استفاده حکومت واقع شد. تعریف خاص مرجئه از ایمان باب طبع امویان بود؛ چرا که اکثر آنان انسانهایی فاجر و فاسق بودند و با این تعریف می توانستند خود را جزئی از جامعه مؤمنان بنمایانند. البته مبارزه فرهنگی امام(ع) در این نحوه از مبارزه غیرمستقیم منحصر نمی شد.گاهی اوقات برخوردهای مستقیم ایشان با خلفاء منجر به متنبه شدن آنها یا لااقل سرافکندگی آنان می گردید. در دوران اقامت امام در دمشق، هشام به هر نیرنگ و حیله ای که متوسل شد نتوانست کاری از پیش ببرد در مقابل روز به روز بر محبوبیت امام افزوده می شد. بنابراین هشام از امام خواست تا به مدینه برگردد. امام باقر(ع) که به همراه پسرش امام صادق(ع) به دمشق مسافرت کرده بودند در هنگام خروج از کاخ سبز اموی با اجتماع بزرگی از راهبان و کشیشان مسیحی مواجه گردید که ظاهراً برای اجتماع سالانه شان گرد هم آمده بودند. امام نیز کنجکاو شدند تا به صورت ناشناس در مجمع شرکت کنند. وقتی اسقف اعظم وارد جلسه گردید و سیمای امام را ملاحظه کرد متوجه شد ایشان از مسیحیان نیست؛ لذا از ایشان سؤال کرد:

از مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟

- از مسلمانان.

از دانشمندان یا نادانان؟

- از نادانان نیستم!

اول سؤال کنم یا شما می پرسید؟

- اگر میل دارید شما پرسش بفرمایید.

به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند ولی فضولات ندارند؟ آیا این موضوع در جهان ما هم نمونه و مثالی دارد؟

- بلی، نمونه آن جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند ولی مدفوعی ندارد.

عجیب است! شما گفتید از دانایان نیستید.

- خیر، گفتم از نادانان نیستم.

به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمتهای بهشتی کم نمی شوند. هر چه از آنان مصرف شود باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کنند؟ آیا این موضوع در عالم محسوسات هم مثال و نمونه ای دارد؟

- مثال آن در عالم محسوسات آتش است، زیرا اگر از شعله آتش صدها چراغ روشن کنید، چراغ اول به جای خود باقی است و چیزی از آن کاسته نمی شود. اسقف هر سؤالی می کرد، امام پاسخ مناسب می داد. دست آخر اسقف اذعان داشت: «مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات دینی مذهبی او از من برتر و بالاتر است به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند پیشوای ایشان از ما برتر و داناتر است .به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم دیگر مرا در میان خود نخواهید دید. اسقف این را گفت و از جا برخاست و رفت.»
امام از یک سو به تایید قیامهای مختلفی که بر ضد حکومت اموی انجام می شد می پرداخت و از سوی دیگر به مناظره و بحث با پیروان مذاهب و ملل گوناگون می پرداخت. البته این مناظرات، ایشان را از وظیفه اصلی که برای خویش قائل بود باز نمی داشت، ایشان اکثر تلاش و همت خویش را معطوف تدوین و مکتوب ساختن احادیث و تربیت محدث، فقیه و متکلم می کرد. زمینه ای که باعث این امر بود ممنوعیت نگارش حدیث بود. این ممنوعیت که از زمان خلیفه اول آغاز شده بود تا سال ۱۰۱ هجری که عمربن عبدالعزیز برای مدت کوتاهی اجازه نگارش و کتابت حدیث را صادر کرد ادامه یافت البته بلافاصله بعد از عمر این سیاست نیز با توجیه بازگشت به سیره سلف صالح از میان رفت. امام به خوبی به مضرات و پیامدهای بسیار منفی که بر این پدیده مترتب بود آگاه بودند بنابراین نگارش اصول حدیثی را آغاز نمودند از چهار صد اصل حدیثی که باقی مانده است، بیش از یک سوم آن در زمان ایشان نگارش یافته است. این اصول شامل علوم مختلف اسلامی مانند، فقه، حدیث، تفسیر و کلام می شد، فرهنگ اسلامی بر دو پایه قرآن و سنت استوار بود و نابودی سنت به گونه ای منجر به نقصان جبران ناپذیر فرهنگ اسلامی می گردید. امام باقر(ع) در احادیث خویش همواره سنت استناد را رعایت می کرد و سلسله سندی آن را همواره به پیامبر (ص) می رسانید. به عبارت دیگر می توان امام باقر(ع) را اولین مدون و جامع احادیث اسلامی دانست و این نقش با توجه به میراثی که امروزه از ایشان باقی مانده است به جرأت با هیچ اقدام دیگر فرهنگی در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام قابل مقایسه نیست. این احادیث دو نقش عمده ایفاء می کردند :
الف- تبیین صحیح ابعاد و مسائل گوناگون اسلام .
ب- نفی شبهات ناشی از نشر و گسترش احادیث جعلی و خرافی خصوصاً در زمینه عقاید .
این احادیث جعلی و خرافی معمولاً به وسیله حکام اموی انتشار می یافت. آنها در این راه مبالغ هنگفتی را نیز هزینه می کردند و بسیاری از محدثان را در خدمت خود می گرفتند. می توان به این نتیجه گیری رسید که زمینه های منع نگارش حدیث نبوی به صورت نسبی با زمینه های روی کار آمدن حکومت اموی و حوادثی که پس از آن به وقوع پیوست هم پوشانی دارد. امام(ع) توجه خویش را به مبارزه تمام عیار با این شرایط و پیش زمینه ها معطوف کرده بود. اشاره شد که فرقه مرجئه پشتیبانی تئوریک حکومت اموی را برعهده داشتند. امام(ع) مناظرات فراوانی را با این فرقه برگزار می کرد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره به دوزخ نمی رود یا لااقل همواره در دوزخ نمی ماند؛ زیرا همانطور که ذکر آن گذشت آنان بر این باور بودند که عمل جزیی از ارکان ایمان نیست و ایمان به تنهایی و فارغ از هرگونه عمل در سعادت و نجات انسان مؤثر است. از این رو حکمرانان اموی به علت اعمال ننگینشان برای تقویت این فرقه تلاش می کردند. فرقه های«یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» چهار فرقه اصلی مرجئه درزمان امام بودند که به فعالیت و تبلیغ مشغول بودند. امام همواره مقابل آنان موضع گیری می کرد و مواضع آنان را به باد انتقاد می گرفت، معمولاً امام با قرائت سوره مبارکه «والعصر» آنان را به نقش عمل در سعادت اخروی متذکر می شدند، امام دعای معروفی درباره مرجئه دارند که از این قرار است: «پروردگارا! پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.»
امام همین رویه را در برابر فرقه های جبری و قدری پی می گرفت. جبریه معتقد بودند انسان هیچ گونه اراده و اختیاری در اعمال ارادی خویش ندارد، در مقابل جبریه ، گروه های قدری قرار داشتند که بر این باور بودند انسان در اعمال و کردارهای ارادی خویش کاملاً آزاد و رها عمل می کند و خدا هیچ گونه تسلطی بر این حیطه انسانی ندارد.
امام برای پاسخگویی به شبهات آنان بسیار تلاش می کرد و این گونه در برابر ایشان استدلال می نمود: «پروردگار بر آفریدگان خود مهربانتر از آن است که آنان را به گناه وادارد و سپس عذابشان نماید و همچنین عزیزتر از آن است که اراده کاری نماید و آن عمل محقق نگردد.» ایشان راه حل سومی را مطرح می ساختند، راه حلی که بعداً توسط امام صادق(ع) مدون تر گردید و آن نظریه «لاجبر ولاتفویض بل امربین الامرین» بود، نظریه ای که به قول امام باقر(ع)، گستره آن از فاصله میان آسمان و زمین بیشتر است. امام باقر با فرقه های گوناگون خوارج که با شیعه در یک جبهه و بر ضد حکومت قرار داشتند نیز مناظرات گوناگونی انجام داد. یکی از جالب ترین این مناظرات مناظره ایشان با «نافع بن ازرق» رئیس گروه ازارقه- یعنی تندروترین گروه خوارج _ است. روزی نافع از امام درباره مسائل حلال و حرام سؤال می کرد و امام نیز به سوالات او پاسخ می داد، امام(ع) در ضمن گفت وگو فرمودند: به این مارقین (جداشدگان از امیرالمؤمنین(ع) ) بگو: چرا از امیرالمؤمنین(ع) جدا شدید و آن را حلال شمردید در صورتی که خون خویش را در راه او نثار می کردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدای عزوجل می دانستید؟ نافع پاسخ داد: به این علت که ایشان، عمروبن عاص و ابوموسی اشعری را در دین خدا حکم قرار داد. در حالی که خداوند می فرماید: لا حکم الالله، یعنی نیست حکم کردن مگر از آن خدا. امام فرمودند: خداوند عزوجل در شریعت خویش در دو مورد دو نفر را حکم قرار داده است. یکی در مورد اختلاف زن و شوهر است که می فرماید: «و اگر از جدایی و شکاف میان زن و شوهر بیم داشته باشید، داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنها رسیدگی شود) و اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند زیرا خداوند دانا و آگاه است.» [۳۵: نساء] مورد دیگر داوری سعدبن معاذ یکی از اصحاب جلیل القدر رسول خداست چون که او را درمیان خویش و قبیله بنی قریظه حکم قرار داد و هر دو طرف به داوری او گردن نهادند. او نیز نه بر اساس قرآن که براساس تورات حکم نمود، که البته طبق نظر خدا بود، آن گاه امام افزود: آیا نمی دانید که امیر مومنان(ع) حکمیت را به این شرط پذیرفت که دو داور براساس قرآن داوری کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأی صادر کنند، رأی آنها مردود خواهد بود. وقتی به امیر مؤمنان(ع) گفتند: داوری که خود تعیین کردی بر ضرر تو نظر داد فرمودند: من او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را حکم و داور قرار دادم. پس چگونه مارقین حکمیت قرآن و مردود بودن رأی خلاف قرآن را گمراهی می شمارند اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به شمار نمی آورند؟! نافع بن ازرق پس از این استدلال گفت: به خداوند سوگند این سخن را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود. حق همین است. ان شاءالله. امام با روشنگری ها و اقداماتی که انجام می داد پایه های حکومت اموی را سخت لرزان می کرد. هشام نیز به این امر پی برده بود و دنبال فرصتی می گشت تا ایشان را از سر راه خویش بردارد. سرانجام امام محمدباقر علیه السلام در شامگاه هفتم ذی حجه سال ۱۱۴ هجری قمری به دست ناپاک خلیفه اموی هشام بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسیدند. البته بعد از ایشان حکومت اموی دوام چندانی نیاورد و در سال ۱۳۲ هجری از میان رفت . از امام باقر(ع) نقل شده است: «سخت ترین کارها سه چیز است.(۱) همدردی با برادران دینی در مال (۲) حق دادن به مردم از طرف خود یعنی میان خودت و مردم به انصاف رفتار کن،(۳) ذکر خدا در هر حال .
منبع: روزنامه همشهری


سیماى اخلاقى امام باقر (ع)
نویسنده:ابوالفضل هادى منش



1- اخلاق

الف) عبادت و پارسایی

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمدباقر علیه السلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لااله الاالله» همواره بر زبانش جاری بود. (سحرگاهان) ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، خواندن قرآن را دستور می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود.» (1)
« افلح » خدمتکار امام ، می گوید :
«با محمدبن علی علیه السلام برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند می گریست. تا جایی که شگفتی من برانگیخته شد (که چرا امام معصوم این گونه می گرید؟!) گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم دارند شما را نگاه می کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید، امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید (مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و) در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم.
سپس مشغول طواف خانه خدا شد و نزد مقام به نماز ایستاد. ( هنگامی که نمازش پایان یافت) به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت، سجده گاهش از اشک تر شده بود. (2) او در هر شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد.»(3)
امام صادق علیه السلام در بیان خدا ترسی پدر بزرگوارش می فرماید :
«پدرم نیمه های شب خدا را با سوز و گداز چنین می خواند؛ بارالها! خواندی، کوتاهی کردم، رماندی، سرباز زدم، ببین، اینک منم، بنده تو، سرافکنده به درگاهت و هیچ عذر خواسته ای ندارم». (4)

ب) دوری از دنیا

زندگی فردی امام علیه السلام به دور از زیور و زینت دنیایی بود. اتاق امام بسیار ساده و کوچک بود، ولی هرگز به زنان خویش سخت نمی گرفت و هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمی آشفت.
«جابربن یزید جعفی» می گوید:
«روزی محمدبن علی علیه السلام به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او می شود. ای جابر! مگر این تحفه دنیا چیست. مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار می شوی یا لباسی که می پوشی و یا همسری که اختیار می کنی چیز دیگری هم هست؟
ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمی کنند و به آن دل نمی بندند و خیال خود را از آخرت( او سختی آن) خوش نمی دارند. دل فریبی های دنیا، دل آنان را هرگز از یاد خدا باز نمی دارد، گوش آنان را بر ذکر خدا نمی بندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمی کند. از این روست که نیکان پاداش، دریافت می کنند و رستگار می شوند... پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس داری.» (5)
همچنین می فرمود: «دنیا را مانند کاروان سرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرمود: مثل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایه درختی فرود می آید و بر می خیزد و از آنجا می رود». (6)

ج) دانش و بینش

آوازه دانش امام(ع) بر تمامی سرزمین های اسلامی سایه افکنده بود و مردم، به ویژه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگی در بین مردم عراق بیشتر به چشم می خورد و دوست و دشمن زبان به ستایش دانایی او گشوده بودند. نقل است: هشام بن عبدالملک- خلیفه وقت- او را در مسجدالحرام دید و در حالی که بر دست غلامش تکیه کرده بود، پرسید: «آیا او همان کسی است که مردم عراق شیفته و بهت زده (علم) اویند؟» پاسخ دادند: «آری». سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را برای پاسخ به پرسش های خلیفه فرا خواند. خلیفه پرسش هایی را مطرح کرد و امام به گونه ای پاسخ داد که هشام خاموش ماند و هیچ نتوانست بگوید. (7)
آوازه شهرت او تا دوردست های سرزمین های اسلام رسیده بود؛ همچنان که راوی می گوید:
«دیدم در حلقه درس او مردم خراسان حضور دارند و اشکالات علمی خود را مطرح می کنند». (8)

د) پاکیزگی و آراستگی

رعایت بهداشت فردی، نقش مهمی در زندگانی امام باقر(ع) داشت. هرچند در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی، بسیار محدود بود، امام در همان روزگار بسیار بدان اهمیت می داد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش می کرد. امام، همواره محاسن و ناخن های خود را حنا می کرد، لباس های تمیز می پوشید، و ناخن هایش را کوتاه می کرد و می فرمود: «ناخن های خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند». (9)
امام(ع) پیرایشگری مخصوص خود داشت که موهای سر و صورت ایشان را اصلاح می کرد و اصحاب، امام را همواره با موهایی مرتب و پیراسته می دیدند. (10)
همچنین به مسواک زدن اهمیت بسیاری می داد و می فرمود: « اگر مردم می دانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را، حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمی کردند.» (11)
امام، همواره در محیط های عمومی با لباس های برازنده و تمیز حاضر می شد؛ به گونه ای که نزدیکان در مورد ایشان می گفتند: ظاهر او بیشتر به جوانان می ماند. (12)

2- امام و خانواده

خانواده، به عنوان اولین و پایدارترین نهاد جامعه، بیشترین اهمیت را در شکل گیری شخصیت و روحیات فردی اعضای آن برعهده دارد و بزرگ ترین نقش را در سالم سازی جامعه ایفا می کند. بنیان خانواده برپایه محبت اعضا به یکدیگر، بنا نهاده شده است؛ به گونه ای که می توان محبت را مهم ترین عامل در بهداشت و سلامت روحی و روانی خانواده به شمار آورد.

الف) ایجاد پیوند عاطفی با همسر

یکی از نکات ارزنده و جالب توجه زندگانی امام باقر (ع) در این راستا، اهتمام امام در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
«حسن زیات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرف یاب می شود تا برای پرسش های خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنه ای روبه رو می شود که تعجب او و همراهش را بر می انگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده می کند. به هر حال، پرسش هایش را مطرح می کند و پاسخ می شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او می فرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام می آیند، ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، پشمینه بر تن یافتند.
امام به او فرمود: « ای برادر بصری! اتاقی را که دیشب مشاهده کردی، اتاق همسرم بود و اسباب و اثاثیه ای هم که در آن بود، به او تعلق داشت. او خودش را برای من زینت کرده بود و من هم باید خود را برای او زینت می کردم. بنابراین، گمان بد به دل خویش راه مده». او گفت: « فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم، ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید». (13)
آشکار است که امام برای جلب رضایت و خشنودی همسر خود بسیار تلاش می کرد تا با ارتباط عاطفی بیشتر، بنیان خانواده خویش را استحکام بیشتری ببخشد.

ب) ارتباط عاطفی با فرزندان

یکی از فرزندان حضرت، بیمار بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ وی انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه بلند شد، امام به بالین فرزند خود رفت، ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد و در این مورد از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود: «ما دوست داریم آن که دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد، ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد، گردن می نهیم.»
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور شد که دوستی های دنیایی، حتی محبت به فرزند، نباید مانع فرمان برداری و روی برتافتن از خواست الهی شود.

3- اخلاق اجتماعی

الف) دستگیری از نیازمندان جامعه

کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، اصل بزرگی در زندگانی امام باقر(ع) بود و برطرف کردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهم ترین فعالیت های اجتماعی خود به شمار می آورد. امام، آنان را دور خود جمع می کرد، سخنانشان را می شنید و دردهایشان را آرامش می بخشید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید:
« روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دینار به نیازمندان مدینه بود و یازده غلام را آزاد ساخت.»
امام روزهای تعطیل، به ویژه جمعه ها، را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص می داد و دیگران را نیز به آن برمی انگیخت. در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است:
« با وجود این که پدرم از نظر بنیه مالی ضعیف تر از سایر افراد خاندانش و نیز مخارج زندگی اش بیشتر از بقیه بود، ولی د رهر روز جمعه به نیازمندان کمک می کرد، حتی اگر کمک او به اندازه یک دینار بود و می فرمود: پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همان گونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است.»
ویژگی برجسته امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را «سائل؛ گدا» خطاب نمی کرد و همواره به دیگران می فرمود: «آنان را به بهترین نام هایشان صدا بزنید.»

ب) زندگی مردمی

امام باقر(ع) در این باره اهتمام ویژه ای داشت و دیگران را نیز از آموزه های سودمند اخلاقی خود در این زمینه بهره مند می کرد. «زراره بن اعین» روایت می کند:
«روزی امام باقر(ع) برای شرکت در مراسم تشییع جنازه فردی از طایفه قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام، زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز می گردیم. ولی زن همچنان فریاد می زد و می گریست، عطاء (ناراحت شد) و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت (چه کنیم؟) امام فرمود: به راه خودت ادامه بده، اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایسته ای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاورده ایم.
پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نمازگزارد. سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاس گزاری از امام، عرض کرد:
خداوند، شما را رحمت کند. دیگر بازگردید، پیاده روی برای شما دشوار است. ولی امام از بازگشتن، طفره رفت. پیش آمدم و به امام گفتم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که می خواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: به کار خودت ادامه بده؛ زیرا ما با اجازه او نیامده ایم تا حال با اذن او بازگردیم، بلکه ما به خاطر برتری و پاداشی که تشییع و خاک سپاری مؤمن دارد، آمده ایم و هر اندازه که انسان به تشییع و دیگر مراسم ادامه بدهد، از خداوند پاداش می گیرد.»

ج) احترام به مالکیت اجتماعی

ضرورت احترام به حقوق مالی و دارایی های مردم، حتی اقلیت های دینی، از مسائلی است که اسلام به آن توجه ویژه ای دارد. اسلام، صرف نظر از رعایت حقوق مسلمانان، رعایت حقوق دیگر کسانی را که با مسلمانان زندگی می کنند، ضروری می داند و حتی تجاوز به حقوق مالی و دارایی های فرقه ها و گروه هایی را که معصومین آنها را لعن و نفرین کرده اند، برنمی تابد و مالکیت آنها را محترم می شمارد. « ابو ثمامه » در این باره می گوید:
« روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من قصد دارم در مکه اقامت گزینم و ساکن آنجا باشم، ولی به یکی از پیروان فرقه مرجئه بدهکارم و به او مدیون هستم، حال می خواهم نظر شما را بدانم. امام در پاسخ فرمود:
نزد طلبکار خود بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونه ای زندگی کن که وقتی به دیدار پروردگارت شتافتی، از سوی کسی دینی برگردن تو نباشد؛ زیرا مسلمان هرگز خیانت نمی کند.»

د) خوش رویی

اسلام، اهمیت زیادی به خوش خلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزش های والای اخلاقی می داند. امام باقر(ع) می فرماید:
« لبخند مرد به روی برادر مؤمنش بسیار پسندیده است و ستردن غبار (اندوه) از چهره او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است.»
امام از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) این روایت را برای مردم می خواند که: « هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است.»
امام از شاد کردن دیگران خشنود می شد و گاه اطرافیان را به شوخی های ستوده و در حد اعتدال- که موجب سرور و خوشحالی افراد می شود- تشویق می کرد و به آنها می فرمود:
« همانا خداوند آن کس را که در میان جمعی شوخی (ستوده) می کند، دوست می دارد؛ در صورتی که مزاح او آمیخته با سخنان ناروا نباشد.»

هـ) ابراز صمیمیت در معاشرت با دوستان

از دیگر سجایای اخلاقی که اسلام بر آن تأکید کرده است، ابراز محبت دو مؤمن به هم است؛ زیرا محبت اگر ابراز شود، صمیمیت طرف مقابل را نیز به همراه دارد و او پس از آگاهی از محبت، می کوشد تا به آن پاسخ گوید که این تلاش، به تحکیم رابطه دوستی و ایجاد صمیمیت بیشتر بین آنها می انجامد. همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم (ع) نیز رویکرد گسترده ای به موضوع نشان دادن محبت به دوستان و دوری از مخفی کردن آن، شده است.
این موضوع نمود فراوانی در رفتار امام باقر(ع) دارد، « ابی عبیده » می گوید:
« من (در سفری) با امام محمد باقر(ع) هم کجاوه بودم. نخست من سوار می شدم و سپس او سوار می شد و به محض سوار شدن سلام و احوال پرسی می کرد؛ درست مانند کسی که مدت هاست دوست خود را ندیده، سپس دست می داد و مصافحه می کرد... آن حضرت در این باره فرمود:
هرگاه دو مؤمن به هم برسند و با هم دست بدهند و حال یکدیگر را بپرسند، خداوند گناهان آنها را می ریزد و پیوسته به آن دو نظر می کند تا هنگامی که از هم جدا شوند... هرگاه دو مؤمن با هم دست بدهند خداوند دست خود را در میان دست آنها درمی آورد و با آن کس که بیشتر دست دیگری را بفشارد، دست می دهد.»
گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او می آمدند، سفارش می کرد که سلام او را به یک یک دوستان و آشنایانش در آن شهر برسانند.

و) حضور در اجتماعات

تابناکی علم و ایمان، چهره امام باقر(ع) را آن گونه دلربا ساخته بود که هرگاه در جمعی حضور می یافت، غریبه و آشنا، ناخواسته محو دیدار او می شدند.
« ابوحمزه ثمالی » می گوید:
« سالی اباجعفر (ع) به حج رفت. او مشغول انجام مناسک حج بود و حاجیان شیفته شکوه و فریفته هیبت و جمال او شده بودند. هشام بن عبدالملک- حکمران وقت- نیز در آن جا حضور داشت و با دیدن توجه احترام آمیز مردم به امام، شگفت زده شد. شخصی از اطرافیان او پرسید: این شخص کیست که تابش علم و دانش از سیمای او پیداست؟ (و مردم او را نور علم نامیده اند) تا او را مجازات کنم؟! ولی هنگامی که امام در برابر او قرار گرفت، هیبت امام، او را ترساند و گفت: ای پسر رسول خدا! من مجالس زیادی را از خاندان عباس دیده بودم، ولی استفاده ای که در محضر آنان می بردم، هرگز به اندازه آنچه در محضر شما می آموزم، نیست. امام پاسخ داد: وای بر تو که تربیت شده شامیان هستی! تو اکنون در برابر پرورش یافته ای (از کانون ولایت و مهد امامت) هستی که خدا خانه های آنان را به بلند مرتبگی و یاد و نام خود برافراشت و برگزید.»

پی نوشت ها :

1- اعیان الشیعه، ج 1، ص. 651
2- بحارالانوار، ج 46، ص. 290
3و4- ائمتنا، ج 1، ص. 342
5- کشف الغمه، ج 2، ص. 324
6- همان؛ تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف، مکتبه النینوی الحدیثه، بی تا، ص. 338
7- همان، ص 234؛ بحارالانوار، ج 46، ص. 332
8- بحارالانوار، ج 42، ص. 357
9- مکارم الاخلاق، الطبرسی، ص 72، گویا در آن روزگار مردم میکروب را شیطان می پنداشتند که عامل بیماری یا مرگ انسان ها می شود و امام برای تفهیم موضوع، از این تعبیر بهره برده اند.
10- بحارالانوار، ج 46، ص. 299
11- همان، ج 76، ص. 130
12- همان، ص 299؛ حلیه الابرار، سیدهاشم البحرانی، ج 2، ص. 121
13- همان، ص 293؛

منبع: روزنامه کیهان


معارفی از امام باقر (ع)





مکارم اخلاقی

امام باقر علیه السلام با برخورد نیکوی خود توانسته بود حتی مخالفان را مجذوب خویش سازد. مردی شامی که از مخالفان حضرت بود، ولی با ایشان رفت و آمد داشت، علت رفت و آمد خود را اخلاق خوب و روش نیکوی امام علیه السلام می دانست و به ایشان می گفت: «شما را مردی فصیح می بینم؛ مطالب را روشن بیان می کنی، همه آداب را رعایت می نمایی و الفاظ نیکو بر زبانت جاری است. به همین دلیل با شما رفت و آمد می کنم و در مجلستان حاضر می شوم».

پیشوای نمونه

امام باقر علیه السلام در رأس برنامه های سیاسی خویش، بینش خود را درباره حاکم شایسته بیان می دارد، تا از این راه هم پیروانش را با ملاک های ارزشی آشنا سازد و هم به گونه ای غیر مستقیم، از فرمانروایان و والیانی که فاقد آن ارزش ها بودند، انتقاد کند. آن حضرت می فرماید: «پیشوایی اجتماع، شایسته کسی است که سه ویژگی در او جمع باشد: نخست پرهیزکار باشد که وی را در برابر آفات قدرت از فرو افتادن در دام حرام نگه دارد؛ دوم بردبار باشد تا خشم خود را مهار کند؛ سوم بر کسانی که حکم می راند، همانند پدری مهربان باشد و به نیکی رفتار نماید».

رهبری نیکان

در جامعه ای که زمام امور در دست جاهلان و عناصر ناشایست باشد، هر گونه تلاش اصلاحگرانه، بی ثمر خواهد بود. اگر با این زاویه به مسئله امامت بنگریم، بسیاری از حقایق دیگر در زمینه مواضع سیاسی امامان معصوم و اهتمام آنان به احیای امر امامت آشکار می شود. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: «مردم از آن جهت به وجود پیامبر و امام نیازمندند که استمرار صلاح (وسامان نظام مادی و معنوی) جهان، به وجود آنان وابسته است؛ زیرا خدا به وسیله پیامبر و امام، عذاب را از زمینیان برطرف می سازد». پیامبر و امام در جامعه ساکت نمی نشینند، بلکه با تمام قدرت در راه اصلاح جامعه می کوشند و در پرتو تلاش آنان، مردم نیز از فساد دوری می کنند.

کلید استواری

امام باقر علیه السلام می فرمود: «اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت». زُراره، از یاران حضرت پرسید: کدام یک برتر است؟ امام فرمود: «ولایت برتر است؛ زیرا ولایت، کلید بقیه است و صاحب ولایت (امام) کسی است که مردم را به سوی این اصول چهارگانه رهبری می کند». اگر به استدلال امام باقر علیه السلام توجه کافی نشود، ممکن است ناآگاهان به جای اهتمام به واجبات و محرمات شریعت، گمان کنند که محبت اهل بیت کافی است؛ ولی برتری ولایت از آن نظر است که رهبریِ رهبران الهی، تضمین کننده دیگر اصول به شمار می آید. امام باقر علیه السلام در روایتی دیگر فرمود: «از میان تکالیف اصولی اسلام، هیچ تکلیفی به اندازه ولایت مورد دعوت و تأکید قرار نگرفته است». نیز از آن حضرت است که: «امامت، مکمّل نهایی همه فریضه ها، قوانین و دستورات دین است».

سعادت جامعه

امام باقر علیه السلام در بیان تأثیر حکومت ها و حاکمیت ها در سعادت و شقاوت ملت ها می فرماید: «خدا فرموده است: هر ملتی که در قلمرو اسلام، به ولایت و حاکمیت پیشوای ستمگر غیر الهی گردن نهد، بی شک عذاب و مجازات می شود؛ هر چند آن ملت در رفتار فردی خویش، نیک و پرهیزگار باشد. نیز هر ملتی که در قلمرو اسلام، به حاکمیت امام عادل و پیشوای الهی تن دهد، به یقین مورد عفو و رحمت قرار می گیرد؛ هرچند در رفتار خویش خطاهایی داشته باشد». آن حضرت در روایت دیگری فرمود: «صلاح، عزت و سلامت دین و مؤمنان به این است که (بیت المال و) اموال جامعه به کسی سپرده شود که حقوق را رعایت و آن را در مصارف بایسته هزینه کند. فساد دین و اهل دیانت از آنجا پدید می آید که منابع مالی و اقتصادی جامعه در اختیار کسی قرار گیرد که به عدل و حق رفتار نکند و آن را در مصارف لازم به کار نگیرد».

زمانه امام باقر علیه السلام

پایگاه اجتماعی

سه عامل مهم، پایگاه اجتماعی نیرومند و انکارناپذیری برای امام باقر علیه السلام در برابر حکومت امویان پدید آورده بود. نخستین عامل اینکه امام بزرگ خاندان علویان و مرجع حل و فصل مسائل آنان بود. عامل دوم اینکه شیعه هر چند در تنگنای شرایط سیاسی و دوران تقیه به سر می برد، جمعیت متشکل و نیروی عقیدتی آنان، خود قدرتی اجتماعی به شمار می آمد و منصب امامت، حضرت باقر علیه السلام را در مرکز رهبری این نیروها قرار می داد. سومین عامل، شاگردان و رشد یافتگان مکتب آن حضرت علیه السلام بودند که هر یک در محیط اجتماعی خود، نفوذ داشتند و خویش را وامدار آموزه های ناب آن حضرت می دانستند.

پیکار با منکر

گروه خوارج که پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شده بودند، با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخت. یکی از میدان های رویارویی امام باقر علیه السلام با اندیشه های منحرف، موضع گیری ها و روشنگری های آن حضرت با عقاید خوارج بود. فردی از خوارج ادعا می کرد اگر بدانم در پهنه گیتی کسی باشد که با من مناظره کند، به سویش خواهم شتافت. به او گفتند در میان فرزندان حضرت علی علیه السلام ، شخصی چون ابوجعفر امام باقر علیه السلام می تواند پاسخ تو را بدهد. وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان و یارانش را گرد آورد و به حضور حضرت رسید. امام باقر علیه السلام فرمود: فردا بیایید. فردای آن روز امام، فرزندان انصار و مهاجر را جمع کرد و گروه خوارج نیز آمدند. سپس حضرت فرمود: «سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد. ای فرزندان انصار و مهاجر! در میان شما هر کس فضیلتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می داند، آن را باز گوید». سپس امام باقر علیه السلام با استفاده از سخنان خود آن مرد، او را محکوم کرد. در پایان، آن مرد از جا برخاست و رفت، در حالی این آیه را زیر لب می خواند: خدا آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.

لباس از بلا

عصر امامت حضرت باقر علیه السلام ، دوران یکّه تازی حاکمان اموی بود و در آن زمان، شیعیان و دوستداران حضرت در تنگنای سیاسی قرار داشتند. مِنهال از یاران حضرت می گوید: در مجلس امام باقر علیه السلام حضور داشتم که مردی وارد شد و سلام کرد. حضرت سلامش را پاسخ داد. مرد تازه وارد با امام احوال پرسی کرد و گفت: حالتان چطور است؟ امام باقر علیه السلام که گویی سینه اش از مشکلات زمان سنگین شده بود، به او فرمود: «آیا به راستی تا کنون در نیافته اید که بر ما چه می گذرد؟» سپس آن مرد گفت: به خدا سوگند، من شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: «پس بر تن خویش لباسی از بلا و ناگواری ها بپوشان، به خدا سوگند، رنج ها و ناگواری ها شتابان تر از سیل دره ها، به سوی ما و شیعیان ما پیش می تازد. نخست مشکلات به ما می رسد و سپس به شما».

القای روح ظلم ستیزی

امام باقر علیه السلام هرچند برای از میان برداشتن حاکمان ظالم، به قیام آشکار و جمع آوری نیروی رزمی رو نیاورد، ولی روح ظلم ستیزی و انزجار از فرمانروایان ستمگر را در کالبد پیروان خویش می دمید. آن حضرت منکِر جهاد و مبارزه علنی و مسلحانه با حاکمان فاسد نبود، بلکه چنین اقدامی نیاز به نیروهای ایثارگر و صادق داشت و امام از چنین یارانی به حد کافی برخوردار نبود. آن حضرت می فرمود: «هر گاه به تعداد اهل بدر گرد امام جمع شوند، بر او واجب می شود که قیام کند».

ردّ فرمانروایان ناصالح

امام باقر علیه السلام در بخشی از سخنان خود، آشکارا فرمانروایان ناصالح را سرزنش می کند و آنان را منفور می سازد. عُقْبه پسر بشیر اسدی گوید: نزد امام باقر علیه السلام رفتم و عرض کردم: من در میان قوم خود از حسبی عالی برخوردارم. درگذشته کارگزاری داشتیم که جان سپرد. اکنون مردم تصمیم گرفتند مرا به جای او به ریاست بگمارند. نظر شما در این باره چیست؟ امام فرمود: «آیا پدرانت را به رخ ما می کشی؟ خدا مؤمنان را به وسیله ایمان رفعت بخشیده است، هر چند در نظر مردم بی مقدار باشند، و کافران را به دلیل کفرشان پست قرار داده است، هر چند در میان مردم، شریف شناخته شوند. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به وسیله تقوای الهی. اما اینکه آن مقام را بپذیری یا نه، اگر بهشت را دوست نداری، آن را قبول کن؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگر، مؤمنی را به دام اندازد و خونش را بریزد و تو که گوشه ای از کار آن سلطان را بر عهده گرفته ای، شریک در آن خونخواهی شوی، در حالی که ممکن است از دنیای آنان بهره ای به تو نرسد».

پاسخ کوته نظران

بدبینی امام باقر علیه السلام به حاکمان نالایق عصر خویش، چیزی نبود که بر اهل نظر مخفی مانده باشد. کسانی که با بینش آن حضرت کمترین آشنایی ای داشتند، می دانستند که موضع ایشان در برابر والیان ناصالح، خصمانه است. کسی به امام باقر علیه السلام گفت: من چند سالی والی بوده ام. آیا راهی برایم وجود دارد که از گذشته خود توبه کنم؟ حضرت فرمود: «خیر، راهی برای توبه نیست، مگر اینکه هر حقی را از مردم ضایع کرده ای، به آنان بازگردانی».

راهنمای همگان

یکی از شیعیان به نام عبدالغفار می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: ای آقای من! نظرتان در مورد رفت و آمد من به دربار سلطان چیست؟ فرمود: «من این کار را به صلاح تو نمی بینم». گفتم: من گاهی به شام و نزد ابراهیم پسر ولید می روم. امام فرمود: «ای عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان، سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه می یابد، مرگ را فراموش می کنی و به آنچه خدا به تو قسمت کرده، ناراضی می شوی». عرض کردم: من عیالوارم و هدفم انجام تجارت و کسب منفعت است. آیا این هم روا نیست؟ امام فرمود: «ای بنده خدا! من در صدد آن نیستم که تو را به ترک دنیا فراخوانم، بلکه همین قدر می خواهم که گناهان را ترک کنی. ترک دنیا فضیلت است، ولی ترک گناه واجب، و تو در شرایطی هستی که به انجام واجبات نیازمندتری تا کسب فضایل». سپس آن مرد دست امام را بوسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت! دانش صحیح را جز از شما نمی توان یافت.

نهی از کار درباری

ابوبصیر از یاران امام باقر علیه السلام می گوید: از آن حضرت درباره اشتغال به کار در امور حکومتی پرسیدم، فرمود: «هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مرکب؛ زیرا هیچ کس به خدمت ایشان درنمی آید و از مزایای مادّی آنان بهره ای نمی گیرد، مگر اینکه به همان اندازه به دین او لطمه می زنند».
محمد بن مسلم از دیگر یاران حضرت می گوید: نزد امام باقر علیه السلام بر آستانه در خانه آن حضرت نشسته بودم. امام متوجه مردم شد که گروه گروه در حرکت بودند. حضرت از بعضی حاضران پرسید: «آیا در مدینه اتفاق تازه ای رخ داده است؟» به آن حضرت عرض شد: والی جدیدی برای مدینه انتخاب شده و مردم نزد او می روند تا تبریک بگویند. امام فرمود: «آری، مردم برای تبریک به فرمانروا به حرکت آمده اند، ولی خانه والی، دری از درهای آتش است».

رهنمود سیاسی

از جمله رهنمودهای سیاسی امام باقر علیه السلام به شیعیان خود، جبهه گیری در مقابل حاکمان ستمگر و ساکت نبودن در برابر ظلم های آنان بود. آن حضرت می فرمود: «کسی که به طرف سلطان ستمگری حرکت کند تا او را به تقوای الهی امر کند و از عواقب شوم ظلم بترساند و موعظه کند، از پاداشی همانند پاداش تمامی جن و انس، و از عملی همانند عمل ایشان برخوردار خواهد بود». امام پنجم در نکوهش ستم پیشگان و حامیان آنان نیز می فرمود: «پیشوایان ستم و پیروان ایشان، از دین خدا به دورند».

نهی از پیروی

امام باقر علیه السلام با هشدارهای خود، به امت اسلامی می فهماند که پیروی از پیشوایان ستمگر و راضی بودن به جنایات آنان، عذاب اخروی در پی دارد. آن حضرت در نهی پیروان خویش از همکاری با جباران می فرمود: «ناقه صالح را یک نفر پی کرد و کشت، ولی چون توده مردم بدان عمل راضی بودند، عذاب در مورد همگان نازل شد. پس هر گاه امام عادل به حکومت رسید، کسانی که به حکم او راضی باشند و حکومت را در راه عدل یاری رسانند، دوست و یاور او به شمار می آیند و زمانی که پیشوا و حاکم جائر و ستمگر به قدرت رسید، کسانی که به حکم او راضی باشند و او را در مسیر جور و ستمش یاری دهند، دست و یاور او به شمار خواهند آمد».

هراس حاکمان

امام باقر علیه السلام در یازده سال آخر عمر شریف خود، با هشام پسر عبدالملک معاصر بود. هشام مردی بخیل، خشن، جسور، ستمگر، بی عاطفه و بی رحم بود. در دوران حکومت وی، زندگی بر مردم سخت شده، احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد؛ به طوری که هیچ کس به دیگری دل سوزی و کمک نمی کرد. هشام همواره از محبوبیت و موقعیت بی نظیر امام باقر علیه السلام بیمناک بود و چون می دانست پیروان پیشوای پنجم، آن حضرت را «امام» می دانند، همیشه تلاش می کرد مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت گردد.

رویارویی حق و باطل

در یکی از سال ها که امام باقر علیه السلام همراه فرزند گرامی خود، امام صادق علیه السلام به زیارت خانه خدا مشرف شده بود، هشام، خلیفه اموی نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق علیه السلام در مجمعی از مسلمانان سخنانی در فضیلت و امامت اهل بیت علیهم السلام بیان فرمود که بلافاصله از سوی مأموران به گوش هشام رسید. هشام که پیوسته وجود امام باقر علیه السلام را خطری برای حکومت خود تلقی می کرد، از این خبر به شدت تکان خورد؛ از این رو به محض آنکه به پایتخت خود، دمشق بازگشت، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر علیه السلام و فرزندش را روانه شام کند. امام باقر علیه السلام ناگزیر همراه فرزند ارجمندش مدینه را ترک گرفته، وارد دمشق شد. هشام برای اینکه عظمت ظاهری خود را به رخ امام بکشد و به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه ملاقات به ایشان نداد.

درس های امام شناسی از پنجمین امام

شناخت امام

اعتقاد به امامت و شناخت امام معصوم، یکی از اصول مذهب شیعه و در راستای ایمان به خدا و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. زُراره، از یاران امام پنجم می گوید: به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم: آیا شناخت امام بر همه مخلوقات واجب است؟ امام علیه السلام فرمود: «خدای متعالی، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را رسول و حجت الهی برای همه خلایق در زمین برانگیخت. پس هر که به خدا و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده او ایمان آورَد و از او پیروی کند، شناختِ امام از خاندان ما بر او واجب خواهد بود».

پاکی اهل بیت علیهم السلام

خدا در آیه تطهیر، پاکی اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را از همه پلیدی ها به همه جهانیان شناساند. به همین دلیل، طهارتِ پیشوایان معصوم ما از ویژگی های اصلی آنان به شمار می آید. امام باقر علیه السلام در روایتی، «رِجس» در آیه تطهیر را به «شک» معنا می کند و چنین می فرماید: «ما توصیف شدنی نیستیم. چگونه گروهی که خداوند رجس را که همان شک است از ایشان دور کرده، توصیف می شوند؟»

همتای قرآن

همتایی با قرآن، از ویژگی های بارز امامان است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث ثَقَلین، جدایی ناپذیری آن دو را بیان کرده بود. سعد اسکافی می گوید: از حضرت امام باقر علیه السلام درباره این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم که: «من در میان شما دو امانت گران بها به یادگار می نهم. پس به آن دو تمسک کنید که هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر نزد من آیند». حضرت فرمود: «همواره راهنمایی از ما بر کتاب خدا رهنمون می شود تا بر حوض کوثر وارد آیند».

امانت پیغمبر

روزی اِبن ذَرّ به همراه قِیس و صَلْت به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدند تا از ایشان چیزهایی بپرسند. چون نزد امام آمدند، برای مدت طولانی خاموش ماندند و سخنی نگفتند. حضرت این وضعیت را دید، به ابن ذرّ فرمود: «ای ابن ذرّ! آیا درباره پاره ای از احادیث ما که دریافت کرده ای، با ما سخن نمی گویی؟» او گفت: آری، ای فرزند رسول خدا. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من در میان شما دو امانت به یادگار می گذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است؛ کتاب خدا و اهل بیتم که اگر دست به دامان آن دو شوید، هرگز گمراه نخواهید شد». امام باقر علیه السلام فرمود: «ای ابن ذرّ! اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدار کردی و او به تو فرمود: بعد از من در حق ثقلین چه کردی، به او چه می گویی؟» در آن لحظه، ابن ذرّ آن قدر گریست که اشک بر صورتش سرازیر گشت، سپس گفت: «ثقل اکبر را که از هم دریدیم و پاره کردیم و ثقل اصغر را هم به شهادت رساندیم».

ارکان زمین

پیشوای پنجم، امام باقر علیه السلام درباره بزرگی مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان پس از ایشان فرمودند: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بابِ (معرفتِ) خداست که جز از آن باب نیایند و راه اوست که هرکس آن را بپیماید، به خدای متعالی برسد. امیرمؤمنان علیه السلام نیز پس از او چنین است و همین طور است هر امام در پیِ دیگری. خدا، آنها را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را نلرزاند و بنیان های اسلام و مرزداران راه نجات آن ساخته که هیچ کس جز به هدایت آنان ره نمی یابد، و گمراه نمی شود، مگر به کوتاهی کردن در حق ایشان. آنها معتمدان خدا هستند در علم و حجت ها و هشدارهایی که فرو فرستاده است. آنان دلیل رسایی برای زمینیان به شمار می آیند. از سوی خدا برای آخرین آنها همان جاری است که برای نخستین ایشان بود، و هیچ کس جز به یاری خدا به این حد نرسد».

چراغ های راه

تمام معارف الهی نزد امامان معصوم است و دین، فقط با آنان آغاز می شود و با آنان پایان می پذیرد. امام باقر علیه السلام از اینکه اهل روزگارشان به طرف ناآگاهان به دین می رفتند، آزرده خاطر می شد و می فرمود: «ای مردم! کجا می روید و شما را به کجا می برند؟ خدا نخستینِ شما را با ما هدایت کرد و با ما آخرینِ شما را هدایت می کند». نیز از ایشان است که: «ما (اهل بیت) کسانی هستیم که (دین) با ما آغاز می شود و با ما پایان می پذیرد. ما امامان هدایت، چراغ های تاریکی و گلدسته رهنمایی هستیم».

علوم الهی

امام باقر علیه السلام در زمینه علوم پروردگار می فرماید: «علم خداوند متعالی دو گونه است؛ خاص و علم عام. علم ویژه او همان است که فرشتگان مقرب و پیامبران فرستاده او هم بر آن آگاهی ندارند، و علم عمومی او علمی است که فرشتگان مقرب و پیامبران فرستاده او بر آن آگاهی دارند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما رسیده است».

وارثان پیامبر

امامان معصوم علیهم السلام وارثان آخرین پیامبر خدا هستند که با ویژگی های برجسته و علوم الهی خویش، وظیفه هدایت امت اسلام را برعهده دارند، ابوبصیر می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما وارثان پیامبر خدایید؟ فرمود: آری. عرض کردم: پیامبر خدا وارث پیامبران بود و هر چه آنها می دانستند، می دانست. امام به من فرمود: آری، همین طور است.

ستارگان راهنما

امام باقر علیه السلام درباره مقام ارزشمند خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در نزد خدا می فرماید: «ای مردم! خداوند خاندان پیامبر شما را به کرامتِ خود ارجمندی بخشیده، به هدایتش عزیز داشته، به دینش اختصاص داده، به علمش فضیلت بخشیده، دانش خود را برایشان سپرده و از آنان خواستار پاسداری آن شده است. آنان امامان دعوتگر، جلوداران هدایتگر، داوران حاکم، ستارگان راهنما، الگوی نیکو، خاندان پاک، امت میانه رو، مشخص ترین و راست ترین راه، موجب زینت نجیبان و وارثان پیامبران هستند».

آگاهِ اسم اعظم

اسم اعظم خداوند،از رموزی است که در قرآن نیز از آن سخن به میان آمده است. امام باقر علیه السلام می فرماید: «نام اعظم خداوند، 73 حرف دارد و آصَفْ تنها یک حرف از آن را می دانست که آن را به زبان راند و زمین، آنچه را میان او و تخت بلقیس بود، فرو برد تا جایی که آصَف با دست خود تخت را بر گرفت و سپس زمین در مدتی کمتر از یک چشم بر هم زدن به وضع نخست خود بازگشت. 72 حرف دیگر اسم اعظم نزد ماست و یک حرف، نزد خداوند است که آن را در علم غیبش به خود اختصاص داده و نیرو و توانی نیست مگر از خدای والا و بزرگ».

آسمان اسرار

خدای بزرگ، امامان معصوم علیهم السلام را حجت خود در زمین قرار داده، آنان را از اسرار آسمان و زمین آگاه ساخته است. ابوحمزه می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند هرگز نمی شود عالِمی، جاهل باشد و به چیزی، علم و به چیزی دیگر، جهل داشته باشد». سپس فرمود: «خداوند بزرگ تر و گرامی تر از آن است که فرمانبری بنده ای را واجب کند که بر آسمان و زمینش آگاه نباشد». سپس فرمود که هیچ مطلبی بر او پوشیده نیست.

گنجینه علوم

خداوند، امامان معصوم را گنجینه علوم خویش در زمین قرار داده است. آنان به آنچه در شب و روز پدید می آید، آگاه هستند و به دنبال افراد پرظرفیتی اند که حقایق را به ایشان بازگو کنند. سلمة بن مُحرز می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «از جمله علومی که به ما داده شده، تفسیر قرآن و احکام آن و علم تغییر زمان و ناگواری های آن است. هر گاه خدا برای قومی اراده خیر کند، آنها را می شنوایاند و اگر آن را به گوش کسی برساند که نمی شنود، او روی برگرداند؛ چنان که گویی اصلاً نشنیده است». بعد امام لحظه ای خاموش ماند و سپس فرمود: «ما اگر راز نگهدار یا فرد مورد اعتمادی می یافتیم، البته (حقایق را) می گفتیم و خداست که از او کمک می خواهند».

فتوای علمی

امامان معصوم علیهم السلام ، واسطه بین خدا و بندگان در زمین هستند. آنان بی حساب و براساس خواسته های خویش فرمان نمی دهند و حکم صادر نمی کنند، بلکه از علوم الهی خویش و سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهره می برند. امام باقر علیه السلام می فرماید: «اگر ما بر اساس نظر و هوا و هوس خود فتوا می دادیم، بدون تردید نابود می شدیم. ما برای مردم بر اساس اخبار مانده از رسول خدا و اصول علمی ای فتوا می دهیم که نزد ماست و هر بزرگی از بزرگ دیگر به ارث برده است و ما آن را می اندوزیم؛ چنان که این جماعت زر و سیمشان را می اندوزند».

خاطره پرواز

لحظه وصال

لحظات پایان عمر امام باقر علیه السلام فرا رسیده و هنگام وصال به معبود نزدیک شده است. امام صادق علیه السلام در کنار آن حضرت نشسته، به او نگاه می کند. ایشان بعدها آن لحظات را چنین نقل می کرد: «من نزد پدر بزرگوارم بودم. هنگام شهادت، درباره غسل و کفن و دفن به من وصیت کرد. به ایشان گفتم: ای پدر! به خدا از آن زمانی که بیمار شده ای، هیچ وقت حالتان چنین بهتر و مناسب تر نبود. امروز که اصلاً آثاری از مرگ در شما نمایان نیست. ولی امام باقر علیه السلام فرمود: ای پسر! آیا نمی شنوی که پدرم علی بن الحسین علیه السلام مرا صدا می زند که ای محمد! بیا و در آمدن شتاب کن».

معرفی امام

آخرین وظیفه امام باقر علیه السلام در هنگام شهادت، معرفی امام پس از خود بود. امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم هنگام وفات، آنچه [از نشانه های امامت] در اطرافش بود، به من سپرد و فرمود: گواهانی نزد من بیاور. من هم چهار نفر از قریش را حاضر کردم. پس فرمود: بنویس: این است آنچه حضرت یعقوب به پسرانش وصیت کرد: «فرزندان من! خدا این آیین پاک را برای شما برگزید و شما جز به آیین تسلیم در برابر فرمان خدا نمیرید» و محمدبن علی علیه السلام [حضرت باقر علیه السلام ] به جعفر بن محمد [امام صادق علیه السلام [وصیت کرد: او را در لباسی که نماز جمعه با آن می خوانْد، کفن کند و... و قبرش را چهارگوش سازد و به مقدار چهار انگشت از زمین بالا آورد و هنگام دفن، بندهای کفن را بگشاید». سپس امام باقر علیه السلام فرمود: گواهان بروند و آنها رفتند. امام صادق علیه السلام در ادامه می گوید: به پدرم عرض کردم: این وصیت چه احتیاجی به گواه داشت؟ فرمود: پسرجانم! نخواستم که تو [در امر امامت] مغلوب باشی و مردم بگویند به او وصیت نکرده است؛ خواستم حجت داشته باشی.

عروج

امام باقر علیه السلام پس از عمری تلاش در میدان بندگی خدا و احیای دین و ترویج علم و خدمات اجتماعی به جامعه اسلامی، در روز هفتم ذیحجه سال 114 قمری به شهادت رسید. منابع روایی و تاریخی، علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته اند؛ مسمومیتی که دست های حکومت امویان در آن دخیل بوده است. از برخی روایات استفاده می شود که مسمومیت امام باقر علیه السلام به وسیله زین آغشته به سمّ، صورت گرفته است؛ به گونه ای که بدن آن حضرت از شدت تأثیر سم، به سرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد.

عامل شهادت

در تاریخ، چند نفر عامل شهادت امام باقر علیه السلام معرفی شده اند. بعضی از منابع، شخص هشام بن عبدالملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته اند. برخی دیگر، ابراهیم پسر ولید را وسیله مسمومیت معرفی کرده اند و عده ای از روایات نیز شخصی به نام «زید» را که از دیرزمان کینه های عمیق از امام باقر علیه السلام داشت، مجری این توطئه به شمار آورده اند. شاید همه نقل ها درست باشد؛ زیرا ممکن است افراد متعددی در شهادت امام دست داشته اند. از برخی منابع استفاده می شود که آن حضرت هنگام شهادت، در محلی به نام «حُمَیمه» بوده است و پس از شهادت، آن گرامی را به مدینه منتقل کرده اند. جالب اینکه عاقبت عمر هر یک از قاتلان امام باقر علیه السلام با بدی همراه بود. ابراهیم پسر ولید بعدها در سال 126 قمری به خلافت رسید، ولی پس از هفتاد روز کشته شد و «زید» نیز پس از چند روز از شهادت امام باقر علیه السلام به بیماری روانی مبتلا شد و همواره هذیان می گفت و با این حال مرد.
منبع: سایت حوزه

مام باقر (ع) و فرقه های منحرف عقیدتی





اشاره

از آن جا که عصر امام باقر(علیه السلام)، روزگار برخورد اندیشه های اسلامی و غیراسلامی بود، دربارِ بنی امیه، مناظرات زیادی بین دانشمندان ادیان مختلف با امام سازمان دهی کرد و آخرین حکمرانان بنی امیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند.
این نوشتار بر آن است تا به بررسی مبارزات امام با فرقه های منحرف عقیدتی بپردازد.

1ـ فرقه مرجئه

این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید آمد. آنان بر این باور بودند که مرتکب گناهان کبیره، مخلّد در دوزخ نمی ماند، بلکه کار او را به خدا وامی گذاشتند و به این دلیل آنان را مرجئه می خواندند که آنان نیت را کافی می دانستند و بر این باور بودند که خدا نیز بر آن بسنده می کند و عذابشان نخواهد کرد.1
پس از آن که در نبرد صفین، سپاه شام، سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به داوری کتاب خدا و سنت پیغمبر درباره خلافت امام علی (علیه السلام) یا معاویه مجبور کرد و علی (علیه السلام) به ناچار، حکمیت «ابوموسی اشعری» و «عمر بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع علی (علیه السلام) از خلافت رأی دادند، خوارج، امام علی (علیه السلام) و معاویه را مرتکب گناهی بزرگ (حکمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد که وضعیت مرتکب گناه کبیره چگونه است؟ آیا در آتش جهنم مخلد خواهد بود؟ به دنبال این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد و این که ایمان چیست و مؤمن کیست؟2 این نزاع، بستر سرکشی و فساد را برای حکمرانان مهیا کرد تا هر چه می خواهند بکنند و سرانجام کار را به خدا واگذارند؛ زیرا معصیت و گناه هیچ آسیبی به ایمان نمی رساند.3 از این رو، حکمرانانِ بنی امیه تلاش زیادی در جهت تقویت پایگاه های اعتقادی مرجئه کردند که از جمله آنان، «حجاج بن یوسف ثقفی» را می توان نام برد.4 این فرقه مرجئه از چهار گروه تشکیل شده که عبارت اند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» که هر یک اعتقادات خاص خود را دارند.5 این فرقه در دوره امامت امام باقر (علیه السلام) نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعی تند و آشکار با آنان مخالفت کرد و هر جا سخنی از آنان به میان می آمد آنان را لعن و نفرین می کرد و می فرمود: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما که آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند».6

2ـ فرقه جبریه و قدریه

جبریه بر این باور بودند که انسان از خویش هیچ گونه اختیاری ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه برآن بودند که هر بنده ای به وجود آورنده فعل خود است و خدا، کار او را به خودش وا نهاده و انسان حتی در اسباب کار یا انگیزه آن هم مختار است7. این فرقه، درست در مقابل جبریه قرار داشت.
این دو مسلک نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حکمرانی معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ، پیشینه ای دراز دارد و در دوران حکمرانی «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید.8 امامیه، مشربی خلاف این دو نظر را پذیرفتند و امامان شیعه این مکتب را برای مردم تبیین کردند.9 امام باقر(علیه السلام) نیز، در این زمینه بسیار کوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد کرد. ایشان در رد نظریه قدریه و جبریه فرمودند:
پروردگار بر آفریدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید (رد دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است که اراده انجام کاری را بکند و آن محقق نگردد (رد دیدگاه قدریه). او در پاسخ به این که آیا مشرب سومی هم وجود دارد، می فرمود: آری، گسترده تر از فاصله میان آسمان و زمین [و آن مشرب امر بین الامرین است].10

3ـ فرقه خوارج

این گروه نیز پس از داوری بین امام علی (علیه السلام) و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام علی (علیه السلام) از صفین به کوفه، عده ای از لشگریان بر او شوریدند و حکمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند. آنان امام علی (علیه السلام)، معاویه، عثمان و حکمین را کافر شمردند؛ زیرا آنان، مرتکب گناهان کبیره را کافر می دانستند و ریختن خونشان را مباح برمی شمردند. آن ها دشمنان آشتی ناپذیر بنی امیه و زمین داران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصی بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. از بزرگان آنان می توان «اشعث بن قیس کندی»، «مسعر بن فدکی تمیمی» و «زید بن حصین طائی»11 و از فرقه های آن می توان «محکمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد.12
آنان در طول تاریخ، رفتاری نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبی (علیه السلام) نیز، امام را به خاطر صلح او با معاویه بسیار سرزنش کردند.13 در دوران امامت امام باقر(علیه السلام) نیز مناظراتی بین آن ها و امام در گرفت. امام در رد مبانی و باورهای اعتقادی شان، آنان را «خُسران زده ترین آفریدگان خدا» دانسته که «دنیا و آخرت خود را تباه کرده اند»14 و به اصحاب خود می فرمود:
«به این پیمان گریزان «خوارج» بگویید: چگونه بر جدایی از علی(علیه السلام) گردن نهادید؛ با وجود این که خونتان را پیش تر در راه فرمان برداری از او ارزانی داشتید و در خشنود کردن خدا بر هم پیشی می گرفتید. و اگر به شما گفتند که ما بر حکم الهی گردن نهاده بودیم و شعار «لا حکم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حکمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داوری دو نفر [در این آیه] وانگذارده که فرموده: «فَابَعثوا حَکَماً مِن أَهلِهِ وَ حَکماً مِن أهلها إن یُریدا اِصلاحاً یُوَفِّقِ اللهُ بَینَهما»؛ [هر گاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد] یک نفر از جانب شوهر و یک نفر از جانب زن [به عنوان] داور برانگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خدا آنان را بر آن موفق سازد.15 آیا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در ماجرای «بنی قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفی نکرد تا بر آن چه مورد پذیرش خداست، حکم کند؟ آیا نمی دانید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این شرط حکمیت را پذیرفت که آن دو حَکَم بر اساس کتاب خدا حُکم کنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت که اگر حکم آن ها بر خلاف کتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتی داوری به پایان رسید، به علی (علیه السلام) گفتند: کسی را داور خود ساختی که بر ضد تو حکم داد. آیا امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفرمود من به داوری کتاب خدا تن دادم، نه داوری یک شخص؟ حال باید گفت، در کجای این حکمیت انحراف از حکم قرآن است؟ و این در حالی است که امام علی (علیه السلام) فرموده بود که حکمی را که خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) پوچ و بی اساس است».16
در مناظره ای دیگر، یکی از بزرگان خوارج که به برتری امیرالمؤمنین اقرار داشت، او را به کفر پس از ایمان در فرمانبرداری از خدا و رسولش متهم کرد. امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: «آیا آن روز که خدا علی (علیه السلام) را دوست داشت، نمی دانست که او روزی به دست یکی از اهل نهروان (خوارج) کشته می شود؟» مرد خارجی پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به علی (علیه السلام) از روی فرمان برداری او از دستورهای خدا بود یا از روی گناه و سرکشی او؟» مرد گفت: «پیداست که از روی بندگی و اطاعت علی (علیه السلام) بوده». امام فرمود: [پس حال که علی (علیه السلام) از روی اطاعت و فرمان برداری مورد محبت خدا واقع شده و خدا او را دوست می داشته، واضح است که تمامی اعمالش مورد پسند خدا بوده است] اینک بر خیز و برو!» مرد خارجی که در میدان بحث و مناظره با امام به سادگی شکست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّه أعلَم حیث یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ خدا بهتر می داند که رسالت خود را بر دوش که نهد».17

4ـ فرقه غُلات

غلات به معنای «گزافه گویان» است. ایشان فرقه ای از شیعه هستند که درباره امامانِ خودگزافه گویی کرده و آنان را تا سرحد خدایی رسانیده اند و یا قائل به حلول جوهر نورانی الهی در امامان شده اند یا به تناسخ قائل گردیده اند. آنان چند دسته شدند، برخی گفتند امام علی (علیه السلام) و بعضی از امامان شیعه، خدا هستند و برخی دیگر از آنان گفتند که ایشان پیغمبرند.18
جای شگفتی ندارد که ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا بدانیم و یا آن را خرم دینی و مزدکی بدانیم؛ زیرا جزیرة العرب و سرزمین بین النهرین و شامات، پیش از ظهور اسلام، کانون قبیله های مختلف عرب و غیر عرب و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانه های آشکاری از عقاید و دیدگاه های آنان در برخی فِرَق اسلامی دیده می شود.19 فرقه غلات مشتمل بر ده ها فرقه دیگر می شود که نام تمامی آن ها در نوشته های ملل نویسان موجود است.
امامان شیعه اندیشه آنان را به شدت طرد کردند و آنان را «یهود ونصارا»ی امت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نامیدند تا عمق انحراف و کج روی اندیشه آنان بر مسلمانان آشکار شود.

5ـ فرقه مغیریه

آنان پیروان «مغیرة بن سعید عجلی» و فرقه ای از غلات بودند که اعتقاد به رؤیت و تجسیم و نیز امامت او (مغیره) پس از امام باقر (علیه السلام) داشتند و می گفتند او منجی آخرالزمان است؛ نمی میرد و ظهور خواهد کرد. هنگامی که او به قتل رسید، در بین یاران و پیروانش اختلاف افتاد و دسته ای از آنان در پندار انتظار ظهور او و رجعتش باقی ماندند و دسته ای دیگر قائل به انتظار ظهور امام باقر (علیه السلام) شدند. او فتاوی عجیبی در احکام دین از خود صادر کرد. مغیره در ابتدا قائل به امامت امام باقر (علیه السلام) بود ولی پس از مدتی، به غلو روی آورد و به خداوندی امام باقر (علیه السلام) معتقد شد. گاه نیز به یارانش در مورد امام می گفت: «منتظر ظهور او باشید که او باز خواهد گشت و جبرئیل و میکائیل با او بین رکن و مقام بیعت خواهند نمود».20
امام باقر (علیه السلام) و دیگر امامان او را لعن و نفرین کردند. امام باقر (علیه السلام) در روایات بسیاری او را لعن کرده فرمود: «خداوند و رسول اکرم، مغیرة بن سعید را از رحمت و دوستی خود دور گردانند که او دروغ های بسیاری بر ما اهل بیت بست».21 امام در سخنی دیگر او را به «بلعم» تشبیه کرد که خداوند به او دانش عطا فرموده بود، ولی او از نشانه های خدا روی گرداند و از شیطان پیروی کرد و گمراه شد.22 امام صادق (علیه السلام) نیز در مورد او فرمود: «خدا مغیرة بن سعید را لعنت کند! او بر پدرم دروغ بست و خدا نیز سختی عذابش را به او چشاند. خدا لعنت کند کسی را که چیزی در مورد ما بگوید که ما خود در مورد خویش نگفته ایم و خدا لعنت کند کسی را که نسبت بندگی خدا را از ما دور کند».23

6ـ فرقه جارودیه

«جارودیه» یکی از فرق «زیدیه» است که رهبری آن را «ابوالجارود زیاد بن منذر سرحوب» بر عهده داشت. او از دانشمندان و شاگردان امام باقر (علیه السلام) بود. او نابینای مادر زاد بود و لقب سرحوب را امام باقر (علیه السلام) به او داد که نام شیطانی نابیناست و در دریاها زندگی می کند. از این رو، نام دیگر این فرقه را «سرحوبیه» نیز گفته اند.24 آنان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) امامت را در فرزندان او و امام حسن (علیه السلام) می دانند و هر که از فرزندان آن دو امام به پا خیزد و قیام کند، پیروی اش را در مقام امام، واجب می دانند.25
امام باقر(علیه السلام) در دوران زندگانی خود، هر گاه ابوالجارود را می دید او را ارشاد می کرد و شیعیان را از نزدیک شدن به او باز می داشت و می فرمود: «او شیطانی نابیناست. او کورچشم و کوردل است».26 بین او و امام مناظره ای بر سر امامت فرزندان امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در گرفت در تاریخ نقل شده است.27

پی نوشت ها :

1ـ دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 17، ص 73.
2ـ معارف و معاریف، ج 9، ص 269.
3ـ الملل و النحل، ص 60.
4ـ فرهنگ فرق اسلامی، 1368 ش، ص 406-404.
5ـ دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 17، ص 73.
6ـ بحار الانوار، ج 46، ص 291.
7ـ موسوعة الملل و النحل، ص 36. دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 14، ص 286. معارف و معاریف، ج 8، ص 261.
8ـ فرهنگ فرق اسلامی، ص 358. معارف و معاریف، ج 8، ص 261.
9ـ اصول کافی، ج 1، ص 445.
10ـ اصول کافی، ج 1، 452.
11ـ فرهنگ فرق اسلامی، ص 186-188. الملل و النحل، ص 50. معارف و معاریف، ج 5، ص 244.
12ـ موسوعة الملل و النحل، ص 50.
13ـ بحار الانوار، ج 2، ص 298.
14ـ همان، ج 44، ص 13.
15ـ نساء/ 35.
16ـ الاحتجاج، ج 1، ص 174.
17ـ بحار الانوار، ج 21، ص 26.
18ـ فرهنگ فرق اسلامی، ص 344.
19ـ موسوعة الملل و النحل، ص 81.
20ـ بحار الانوار، ج 2، ص 250 و ج 4، ص 303 و ج 25، ص 134.
21ـ موسوعة الملل و النحل، ص 75-76.
22ـ قاموس الرجال، ج 10، ص 191.
23ـ همان، ص 190؛ اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 494.
24ـ همان، ص 188 و 491.
25ـ اختیار معرفة الرجال، ج 3، ص 495.
26ـ فرهنگ فرق اسلامی، ص 227. موسوعه الملل و النحل، ص 68.
27ـ اختیار معرفة الرجال، ج 3، ص 495.

منبع: سایت حوزه

مام باقر (ع) و مبانى نظریه تشیع
نویسنده: محمود حیدرى آقایى



ابو جعفر محمدبن على بن الحسین(ع) با کنیه ابوجعفر ولقب هاى باقر، هادى، شاکر، امین، صابر و به دلیل شباهت زیاد به پیامبر(ص)، شبیه (اربلى، ۳۲۹‎/۲) پنجمین امام از ائمه اثنى عشر است. حضرت از دو سو، علوى و فاطمى یعنى نوه امام حسن و امام حسین(ع) است. مادرشان فاطمه(س) دختر به فرموده حضرت صادق(ع) صدیقه اى بود که در آل حسن نظیر نداشت. (کلینى، ۴۶۹‎/۱)
براساس روایاتى، امام باقر(ع) روز سوم ماه صفر و یا روز جمعه اول ماه رجب در سال ۵۷ هجرى در مدینه به دنیا آمد و در روز هفتم ماه ذیحجه سال ۱۱۴ هجرى به شهادت رسید. (مفید، ۱۵۸‎/۲؛ طوسى، ۸۰۱؛ فضل بن حسن طبرسى، ۲۵۹)

اوضاع سیاسى، اجتماعى و فرهنگى در دوره امام باقر (ع)

پس از استقرار امویان، سیاست هاى ضد علوى و ضد اسلامى آنان شدت بیشترى پیدا کرد. شیوه حاکمان اموى در این دوران، برپایه گسترش کشور گشایى فتوح و توسعه طلبى بود، چنانکه دوران ولید بن عبدالملک (۹۶-۸۶) به فتح، ثروت و ناز و نعمت شهرت یافت و دوران سلیمان (۹۹-۹۶) فتوح شرقى متوقف شد و خراسان معرکه نزاع اعراب و خراسانیان و گهواره دعوت عباسیان شد و اواخر این دوران توازن قدرت و نیروها به نفع روم در جبهه هاى غربى تغییر کرد و در دوران عمربن عبدالعزیز (۱۰۱-۹۹) شعله هاى فتوحات به سردى گرایید.
وى با اقدامى شجاعانه و بى سابقه ممنوعیت نقل و کتابت حدیث را که حدود یک قرن از عمر آن مى گذشت، لغو کرد و در سندى رسمى و دولتى فدک را به صاحبان اصلى آن بازگرداند. اما دیرى نپایید که با روى کار آمدن خلفاى پس از او، دوباره سیاست هاى امویان به استبداد و استکبار بیشترى ادامه پیدا کرد به ویژه در زمان هشام بن عبدالملک (۱۲۵-۱۰۵).
بررسى اوضاع فرهنگى این دوران در خور اهمیت است. یکى از مسائل مهم فرهنگى، موضوع منع کتاب حدیث است. این موضوع از زمان خلفاى نخستین با انگیزه سیاسى و در پوشش انگیزه دینى و دلسوزى در باره قرآن و حفظ آن از آمیختگى با حدیث آغاز و در اجراى آن با شدت عمل رفتار شد و این اقدام پیامدهایى به دنبال داشت، رفته رفته احادیث پیامبر(ص) به دست فراموشى سپرده شد. شهادت و مرگ و میر صحابیانى که ده ها و صدها حدیث در سینه داشتند و اتکا به حافظه که از خطا مصون نبود و ... بسته شدن راه دسترسى به احادیث نبوى، میدان را براى افراد و دستگاه هاى حدیث سازى باز کرد و آنان با انگیزه هاى عمدتاً سیاسى، مذهبى، شخصى و مادى و با دستور خلفا و به سفارش حاکمان احادیث بسیارى ساخته و پراکندند.
در میان مسلمانان، شیعه از همان آغاز به نقل و کتابت حدیث و اخبار نبوى اهتمام ورزید. در دوره امام باقر(ع)، با توجه به تعداد شاگردان و فراوانى موضوع ها و علوم تدریس شده و عنایت و توجه امام به احادیث پیامبر(ص)، بویژه در این دوره که رفع ممنوعیت کتابت حدیث شده بود، شاهد تعداد فراوانى از کتاب ها و رساله ها از شاگردان حضرت هستیم که تعدادى از آن مجموعه بزرگ، بخشى از «اصول اربعماه» است. در کتاب هاى رجالى شیعه نام هاى راویان امام باقر(ع) ثبت شده و از جمله شیخ طوسى (ص۱۴۲-۱۰۲) آنها را براساس حروف تهجى ذکر کرده است که بالغ بر ۴۶۶ تن مى شود. البته با تتبع در استادان روایات، ممکن است بر شمارى بیش از این دست یافت، (تاریخ تشیع، ۲۲۲‎/۱-۲۲۹)
یکى از مسائل مهم فرهنگى نامگذارى این دوران به عصر فقاهت است. زمان امام باقر(ع) یعنى دهه هاى آخر قرن اول و دهه هاى اول و دوم قرن دوم هجرى، زمان ظهور فقهاى بزرگ، بویژه در مدینه بود. در این دوران، مسلمانان که از فتوحات خارجى و جنگ هاى داخلى تا حدودى فراغت یافته بودند و فقط خوارج و برخى شورشیان، خراسان و مناطقى دیگر را در نا آرامى نگاه داشته بودند از اطراف و اکناف سرزمین هاى اسلامى براى فرا گرفتن احکام الهى و فقه اسلامى به مدینه، که شهر حضرت رسول(ص) و اصحاب و تابعان ایشان بود، روى مى نهادند. فقها ومحدثان بزرگى از جمله سعیدبن مسیب (متوفى ۹۴)، عروة بن زبیر (متوفى ۹۴)، خارجة بن زید بن ثابت (متوفى ۹۹)، ربیعة الرأى (متوفى ۱۳۶)، سفیان بن عیینه و محمدبن شهاب زهرى (متوفى ۱۲۴) در این شهر جمع بودند بویژه که منع کتابت حدیث در زمان عمر بن عبدالعزیز لغو شده بود (عسکرى، ج،۲ ص۴۴)، ماجراى سیاسى و مذهبى اى که سلسله جنبان آن حاکمان جور بودند معرفى افرادى از بزرگان و محدثان به عنوان فقیه در کنار امامان شیعه بود. آنان با این کار سعى در حصار شکنى و ساختن رقبایى در جامعه علمى و فرهنگى بودند تا امامان را از محوریت و مرجعیت عامه مردم بیندازند. لذا سعى در ترویج و تبلیغ نظریات فقهاى دست ساز خویش کردند. آنها از حضور در مکتب اهل بیت(ع) جلوگیرى مى کردند و براى شرکت در محافل درسى رقبایشان از زر و زور استفاده مى کردند. مراقبت هاى پنهانى مأموران حکومت اموى از آل على و امام باقر(ع) به عنوان فرد شاخص این خاندان، تهدید جدى براى تلاشهاى آن حضرت به شمار مى رفت.
در این دوران شکوفایى فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر (ع) و نیز فرزند او امام صادق (ع) بر همگان آشکار شد و اصول و مبانى کلام و فقه و سایر معارف دینى شیعه، که این دو امام بیش از همه مبین آن بودند، تدوین و توسط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد. بسیارى از مجتهدان ومؤسسان مذاهب فقهى دیگر از این دو امام فیض برده اند. به نقل از عبدالله بن عطا؛ دانشمندان را در هیچ مجلسى کوچکتر از آن ندیده ام که در محضر ابوجعفر دیده ام. (ابونعیم،،۱۸۶‎/۳ ابن عساکر،،۱۴۲ مفید، ۱۰۶‎/۲).

راهکارها و اهداف علمى:

پیدایش مذاهب کلامى چون مرجئه و معتزله و خوارج و آشنایى مسلمانان با آراى ادیان دیگر، و حضور پراکنده پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان و ظهور اختلاف هاى فقهى بر اثر دسترسى نداشتن فقهاى متأخر به سنت نبوى و انحراف هاى عملى و فکرى سران سرزمین اسلامى از تعالیم پیامبر (ص) و توجیه حکومت امویان ، از طریق ارائه ناقص و تحریف شده تعالیم اسلام ، از مهمترین وقایع دوران امام باقر (ع) بود. در این شرایط، امام به عنوان عالمى که دانش خود را از طریق پدرانش از پیامبر (ص) دریافته ، حلقه هاى درسى بزرگى را در مدینه تشکیل داد. او در این کار چهار هدف عمده را پى گرفت :
۱) عرضه دیدگاه هاى اسلامى در همه زمینه ها، بویژه درباره پرسش هایى که دانشمندان سایر ادیان مطرح مى کردند. این مطالب هم سبب استوارى ایمان پیروان دین مى شد و هم غیر مسلمانان را به برترى اسلام معترف مى کرد.
۲) روشنگرى نسبت به اشتباهات و انحراف هاى فقهى، کلامى، تفسیرى، تاریخى و اخلاقى که یا وابستگان حکومت اموى آن را پدید آورده بودند و یا از عدم اتصال به سنت نبوى ناشى مى شد.
۳) گشایش ابوابى از معرفت دینى که حاکمان آن روز جامعه اسلامى از طرح آنها جلوگیرى کرده بودند و آگاهى مردم از آنها سلطه نظام حاکم سیاسى را متزلزل مى کرد. کلینى (ج،۲ ص۴۱۶-۴۱۵)
۴) گزینش و پرورش گروهى از دانشمندان اسلامى بر مبناى دیدگاه هاى امام باقر(ع) و گسیل کردن آنان به شهرهاى بزرگ اسلامى براى ارائه درست نظریات آن حضرت و در نتیجه خنثى کردن تبلیغات درازمدت امویان در معرفى اهل بیت پیامبر(ص) و نیز نفى گرایش هاى غلو آمیز برخى از پیروان اهل بیت، برخورد صریح و قاطع با غالیان و اظهار بیزارى از سران آنان جزو اقدام هاى مهم ایشان به شمار مى رود. (کشى، ۲۲۸-۲۲۳)

مواضع و اقدام هاى سیاسى:

امام باقر(ع) که بارزترین شخصیت اهل بیت و از نظر شیعیان امام پنجم بود، طبعاً از نظر سیاسى بسیارى از مردم و مخالفان حکومت اموى به او روى آوردند و به همین جهت از سوى حکومت بشدت مراقبت مى شد. البته به سبب وضع خاصى که بعد از شهادت امام حسین (ع) پدید آمد، امام باقر (ع) بیشتر روش تقیه را پیش مى گرفت و بیشتر به تبیین مبانى نظرى خود در قالب درس مى پرداخت.
تثبیت نظریه مرجعیت دینى و سیاسى اهل بیت (ع) و بازگرداندن به جایگاهى که خداوند و رسولش براى ایشان تعیین و تعریف کرده بودند، معطوف کردن توجهات عامه مردم و خواص از دانشمندان به خاندان عصمت و سرچشمه جوشان علم و حکمت از مهمترین اقدام هاى امام باقر (ع) بود. در منابع تاریخى، نمى توان اقدام هاى سیاسى چندانى از ایشان سراغ گرفت، با این حال چند خبر موجود نشان مى دهد که امام باقر (ع) در مسائل سیاسى براساس ملاک ها و مبانى خود موضعگیرى داشته و در برخورد با مسائل اجتماعى و سیاسى، به ارشاد پیروان و گاهى سران حکومت مى پرداخته است. (کلینى،،۱۲۰‎/۸ ذهبى،،۴۰۵‎/۴ مفید، ۱۶۴‎/۲- ۱۶۳)
فعالیت فرهنگى امام(ع)، نهضت علمى مقدسى بود که با طلایه دارى امامى معصوم، آگاه و باقرالعلوم در صحنه فرهنگى، سنگرهاى جهل و نادانى را یکى پس از دیگرى فتح کرد و زنگار از رخ آیینه اسلام زدود، برخى از رهاوردهاى این نهضت علمى عبارت است از :
- استوار کردن پایه هاى عقیدتى و باورهاى دینى مردم و امت اسلامى؛
- بسط و گسترش فرهنگ دینى و فقهى و تبیین احکام شرعى؛
- تربیت شاگردانى کارآمد و نقش آفرین در صحنه هاى فقهى، کلامى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى؛
- حفظ تشکیلات شیعى از خطر نابودى کامل به دست امویان؛
- نقد و بطلان اندیشه هاى انحرافى و شبهه هاى وارد شده در قلمرو عقاید مسلمانان؛
- مبارزه با روش هاى غلط در فهم دین، تفسیر به رأى، قیاس و اجتهادهاى بى اساس؛
- الگوهایى به مسلمانان در زمینه عبادت، زهد، علم، اخلاق و...
- نفى روحیه عافیت طلبى و توجیه گرى
- استفاده از پند و موعظه در مسیر اصلاح
- رویارویى با بدعت و بدعتگزاران و ...
منبع: روزنامه ایران
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد