در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

لیلة القدر...

یا مهدی تسلیت...


در ادمه میخوانید : 1_ روایتی از شهادت حضرت فاطمه   2_فاطمه بنیانگذار تشیع  3_فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه قرآن


التماس دعا



روایتی از شهادت حضرت فاطمه (س)
نویسنده : سهند صادقی بهمنی

گونه‌های شکوهمند تاریخی که در متن خویش، ‌حاوی مضامین متعالی ماندگار بوده‌اند در غالب موارد قهرمانی داشته‌اند که اگرچه از سویی ارائه‌گر نمودی مثالی از صعود روح انسانی بوده‌اند اما این نیز بسیار پراهمیت است که از سوی دیگر با تاریخ و زمینه‌های بروز خویش نسبتی می‌یافته‌اند که خواه‌ناخواه آنان را گذشته از اینکه از تجربه‌گونه‌های دیگر متمایز می‌سازد، به امری غیرقابل گرته‌برداری مبدل می‌سازد. به سخن دیگر این قهرمانان به نحو مطلق تحقق ندارند، بل مشروط‌اند.
در سوی دیگر شخصیت‌هایی تحقق یافته‌اند که این‌گونه نیستند؛ ایشان تنها با بخشی از تاریخ مرتبط نیستند؛ با کل تاریخ نسبت برقرار می‌سازند و از این‌رو قابلیت ارائه گونه‌ای از زندگی مثالی را برای تمام عصرها دارند، هرچند درباره خصوصیات این نوع از الگوبرداری همواره به خاطر متحول شدن شتابان عوامل تغییردهنده زندگی اجتماعی اختلافاتی وجود داشته است. برخی اسوه‌های دینی اینگونه‌اند.
گمان صائب بر آن است که آنجا که پیامبر می‌گوید: «فاطمه خیر نساء اهل الجنه، فاطمه بهترین زنان اهل بهشت است»، (صحیح امام محمد‌بن اسماعیل بخاری ج2، کتاب مناقب، باب مناقب فاطمه بنت محمد) از این چنین اسوه‌ای سخن به میان آورده است.
عصاره تاریخ بشری منظور او بوده است، چرا که جمع بهترینان که در بهشت به اجتماع گرد یکدیگر آمده‌اند، خود بهترینی دارند که به سخن پیامبر، فاطمه‌س است. از این‌رو فاطمه با کل تاریخ نسبتی می‌یابد که در کلام نبوی، نه از سوی خود بل از سوی قادر علیم و به نحو قیدی (جن/27) بازتاب یافته است.
بنابراین بازخوانی اسوه فاطمه- البته با تجرید خصوصیاتی که در فرآیند عمل به حکم عوامل اجتماعی از اهمیت چندانی برخوردار نیستند- موضوعیت تام می‌یابد. در این متن نبوی و البته در یک سطح معنایی دیگر این نیز قابل ذکر است که مراد نبی از پیشوند «بهترین زنان» بی‌شک، تفکیک قائل شدن در امر سعادت و کمال و جنسیتی نمودن آن نبوده است.
این بیشتر اشارت دارد به استعدادها، روحیات و توانایی‌ها و نیازهای یکسره متفاوتی که زنان را از مردان متمایز می‌سازد. قرآن در این باره می‌گوید: «هرکس- از مرد یا زن- کارشایسته کند و مومن باشد، قطعا او را با زندگی پاکیزه‌ای، حیات (حقیقی) بخشیم و مسلما به آن بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.»(نحل/97).
با این تمهید و به مناسبت سیزدهم جمادی‌الاول که در روایتی سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به شمار رفته است، به فرادیدن برخی از اسوه – رفتارهای همه زمانی زهرای اطهر می‌نشینیم که از خویش به یادگار نهاده است.

ولادت فاطمه (سلام الله علیها)

حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش از تولد فاطمه بسیار از قریش طعنه می‌شنید. پنج سال از بعثت گذشته بود. پیامبر را بیرون از خانه و در شهر، ابوطالب و حمزه یاری می‌کردند که دیگر اینها هم نبودند.... پیامبر، ناگهان از جانب خدا مامور شد که از خدیجه برای 40 روز کناره‌گیری کند. خدیجه از محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نپرسیده که چرا این‌گونه باید باشد؟ آن 40روز را پیامبر به روزه‌داری و راز و نیاز با خداوند گذراند. محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدیجه بازگشت. نطفه فرزندی پدید آمد و خدیجه با خود می‌اندیشید: «این کودک کیست که برای آفرینش او جبرئیل نازل می‌شود و برای خلقت او خداوند فرمان می‌دهد؟»
زمان وضع حمل رسیده بود و خدیجه به کمک زنان قریش محتاج بود. دنبال زنی از بستگان قدیم فرستاد که پاسخی نیامد. برخی گفته بودند: «مگر نگفته بودیم با این جوان یتیم ازدواج نکن؟»به هر روی خدیجه تنها ماند. درد بر او فائق آمد. ناگهان احساس کرد سرنوشتش به سرنوشت بزرگترین زنان خداپرست گره خورده است؛ سرنوشت هاجر، آسیه و مریم. پس از اندکی فرزندش را که دختری زیباروی بود در کنارش دید.

فاطمه (سلام الله علیها) و مکه

فاطمه (سلام الله علیها) با تولد خویش شاید ناخواسته به کمک پدر آمده بود. پیش از فاطمه با اینکه پیامبر دو دختر و دو پسر داشت اما او را بی‌عقب خوانده بودند. با آمدن فاطمه(سلام الله علیها) نبرد چرخید و اینک خداوند بود که ایشان را ابتر و بی‌نسل پنداشته بود و از فاطمه(سلام الله علیها) به عنوان کوثر (خیر فراوان) یاد کرده بود. فاطمه می‌بالید و پدر دل در گرو او داشت. پدر برای فاطمه هیچ‌وقت جز تبسم و خنده ارمغانی نداشت حتی آنگاه که با سر و روی خاکی و بدنی خونین به خانه می‌آمد و معلوم بود که از آزاری که قریش بر او روا می‌داشت، در امان نمانده است. باز این لبخند همراه بود و چون پدر در آغوشش می‌کشید، احساس آرامش پدر را داشت، پدر برای فاطمه انسان اول بود.
و جز او حتی مادرش را در جایگاه پدر نمی‌دید: «پدر با جبرئیل همنشینی می‌کند و با او سخن می‌گوید و جبرئیل حرف‌های خدا را بر او می‌خواند. پدر با ملکوت آشناتر از مکه است که در آن بزرگ شده است. او آسمان‌ها را بهتر از زمین می‌شناسد که بر آن راه می‌رود... پدر روحی بهشتی دارد. او آمده تا دوزخیان را نجات دهد. پدر برگزیده خداست.» سال دهم، فاطمه تنها 5 سال داشت که خداوند مادر از او گرفت. محمد بعدها درباره او گفته بود: «هیچ‌کس برای اسلام چون خدیجه نبود، آنگاه که کسی با ما نبود، آنچه داشت برای خدایش نهاد.» فاطمه از مادر استواری و استقامت در راهی را که بدان ایمان دارد را آموخت.
نکته این که مرگ مادر در فاطمه که آرام و استوار قدم جای پای مادر می‌گذاشت. در آنچه برای پدر بود تأثیر ننهاد. فاطمه فاطمه بود، پایان محاصره شعب، اما حادثه‌ای دیگر هم برای پیامبر در بر داشت. پرواز ابوطالب که حامی محمدص بود. سال سیزدهم بعثت بود. محمد برای همیشه از مکه رفت. به جایی که تا پیش از آن یثرب نام داشت و اینک مدینه‌النبی. پیامبر در شبی از خانه خارج شد که قصد قتل او را کرده بودند. علی‌ع بر جای پیامبر خفته بود تا قریش گمان نکند که دیگر پیامبری در مکه نیست.
پیامبر 3 روز را در غار ثور سپری کرد و جز علی، ابوبکر، عامر غلام ابوبکر و هند بن ابی هاله فرزند خدیجه کسی از جای ایشان مطلع نبود. روز سوم پیامبر که داشت به سوی یثرب می‌رفت به علی گفت: «ای علی! من امین مردمم و امانت مردم در خانه من است، فردا در مکه اعلام کن هرکس امانتی دارد بیاید و بگیرد و پس از آن خود را برای هجرت آماده کن. فاطمه مادرت را به همراه فاطمه دخترم و فاطمه دختر عبدالمطلب، به همراه خویش به یثرب بیاور و نیز اگر کسی از بنی‌هاشم خواست تا مهاجرت کند، او را کمک کن.» فاطمه اینک 8 ساله بود. او در خانه‌ای می‌زیست که جز مادر و پدرش، علی را نیز با خود داشت و او اگرچه برادرش نبود ولی می‌دید که پدر، چون پسرش او را دوست دارد.

ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام)

این دو وجود آسمانی از کودکی مشترکات زیادی با هم داشتند، هر دو در یک خانه رشد کرده بودند و از تربیت پیامبر بهره‌مند شده بودند، بنابراین از یکدیگر شناخت کامل داشتند. سال دوم هجری است. جنگ بدر با تمام غروری که برای مسلمانان در پی داشت، به پایان رسیده است.
فاطمه که خود را وقف پدر کرده است و مادر پدرش نام گرفته، با شرایط جدیدی در خانه روبه‌رو گشته است. عایشه به خانه پدر آمده. عروس نوجوانی که خود هم‌سن و سال با فاطمه است، او خود را جانشین خدیجه می‌بیند. فاطمه اینک 9 ساله یا 10 ساله است. او خواستگاران فراوان داشت.
ولی پیامبر با خواستگاران او به گونه‌ای برخورد می‌کرد که گویی می‌خواستی کسی در این باره با او سخن نگوید. وقتی یکی از اصحاب که اتفاقاً در هجرت هم همراه پیامبر بود از فاطمه خواستگاری کرده بود با این جواب پیامبر(ص) مواجه شده بود: «درباره ازدواج فاطمه منتظر دستور خداوندم» دیگران نیز همین را از پیامبر شنیده بودند. برخی از صحابه‌ اما تصمیم گرفتند تا علی را به پیامبر معرفی کنند. او را در حال آبکشی برای درختان خرمای نخلستان‌های مدینه یافتند.
«چه شده؟ چرا به اینجا آمده‌اید؟» برقی از چشمان علی جهید، دست از کار کشید و به خانه برگشت و لباس عوض کرد و نزد پیامبر آمد. پیامبر چون صدای وی شنید گفت: «کسی پشت در است که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.» فاطمه راضی بود. تنها دغدغه‌ای که او داشت یک چیز بود. توانایی و تحمل جدایی از پدر.
مهر زهرا(ص) زره علی بود، علی زره را به چهارصد و هشتاد درهم فروخت. می‌گویند عثمان بن‌عفان آن را خرید و دوباره به علی(ع) داد. و پیامبر مقداری از آن را در اختیار سلمان، ‌ابوبکر و بلال گذارد تا با آن وسایل زندگی تهیه کنند. وسائلی که پیامبر وقتی آن را دیده بود، گفته بود: «خداوندا! این پیوند را برای کسانی که اکثر ظروفشان سفالین است، مبارک گردان!»
سال بعد حسن به دنیا آمد و سال دیگر حسین، سال پنجم نیز زینب به دنیا آمد. اسوه‌های دیگری که همگی در دامان فاطمه تربیت شدند. از جمله همین را بزرگترین دستاورد فاطمه به شمار‌آورده‌اند که کسی در تاریخ موفق نشده چنین نسلی را در دامان خود پرورش دهد. سال‌ها می‌آمد و سپری می‌شد. سال هشتم، فاطمه بازگشت به مکه را نیز دید و تصمیم پیامبر را که قصد کرده بود تا با انصار بماند و دیگر به مکه بازنگردد برای زندگی.
فاطمه پس از رحلت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «و محمد نیست مگر بشری که بر او وحی می‌شود، و اگر بمیرد و یا کشته شود، آیا مجدداً به سوی گذشته خود برخواهید گشت.» «دخترم! جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من می‌خواند، ولی امسال آن را دوبار بر من خواند.» «معنای آن می‌پندارم آخرین سال زندگی من است.» فاطمه اندوهناک شد. اشک در چشمان او حلقه زد. پیامبر ادامه داد: «و تو دخترم نخستین کس از خاندان منی که به من ملحق می‌شوی!»
خنده بر لبان فاطمه شکفت. محمد تنها پدری است که مژده این چنین خبری را به دختر خود می‌دهد. بیست‌وهشتم صفر سال یازدهم هجری، فاطمه می‌گفت: «انقطع عنا الوحی» دیگر بار وحی از آسمان نخواهد آمد چه مصیبتی بالاتر از این. اما هنوز جنازه در میان بود که گروهی از یاران پیامبر برای مشخص کردن خلیفه راهی سایبانی شدند که از آن قبیله بنی‌ساعد بود. خلیفه انتخاب شد. نتیجه با آنچه قبلاً در برکه‌های خم رقم خورده بود، شباهتی نداشت. فاطمه اما آرام‌وقرار نداشت.
زوجش را به گرفتن حقش می‌خواند و پاسخ می‌شنید، آیا صدای موذن را می‌شنوی که می‌گوید، «اشهد ان محمداً رسول‌‌الله» می‌خواهی دیگر این اذان نباشد؟!
در همراهی با دولت جدید، فاطمه رنج بسیار برد و تاوان فراوان پرداخت. تاوان شبانه به اشتری بی‌یراق سوار شدن و در پی حق رهسپار شدن. تاوان دفاع از آنچه می‌دید که به ناحق گرفته شده و در جای دیگر به ناحق به کار رفته است. آن خطبه که در مسجد پیامبر می‌خواند. برای آن نبود تا ادباء و شاعران پس از آن به آن استناد کنند که در فصاحت و بلاغت یک زن که چون پیامبر سخن می‌گفته و راه می‌رفته. برای آن نبود تا مشتی درخت خرما را که در نخلستان فدک جمع بودند و برای فاطمه ارزشی نداشتند، مطالبه کند. برای آن بود که حق را گمشده می‌دید. و این او را ناراحت و غضبناک کرد. خلیفه جایی گفته بود: «ای کاش آنچه داشتم می‌دادم و ناراحتی فاطمه، نمی‌دیدم.»
چرا که به یادداشت پیامبر گفته بود: «فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد....» و فاطمه آزرده بود. چند بار به شفاعت علی آمده بودند او حتی راضی به ملاقات نبود، ‌در بستر روی گردانیده بود، پاسخی نگفته بود.
«بسم‌الله‌الرحمن الرحیم، این است آنچه فاطمه دختر رسول خدا بدان وصیت می‌کند. وصیت می‌کند در حال شهادت به یگانگی خداوند یکتا و رسالت بنده او محمد و گواهی به این‌که بهشت است، ‌دوزخ حق است و قیامت بی‌تردید برپا خواهد شد و خداوند کسانی را که در گورهایند زنده خواهد کرد. ‌ای علی!منم فاطمه دختر رسول خدا(ص) که خداوند مرا به همسری تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگرانی. مرا شبانه حنوط کن، غسل ده، کفن کن و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن و کسی را خبر نکن تو را به خدا می‌سپارم. به فرزندانم تا روز قیامت سلام می‌رسانم.»
معلوم نیست فاطمه دقیقاً در چه ساعتی از شب به شهادت جاوید نایل آمده است اما پنهان، نقاب در خاک کشیدن او بی‌شک رازی با خود دارد رازی که امت محمد(ص) اکنون نیز تاوان آن را می‌پردازد، رازی آشکار.
منبع: روزنامه همشهریفاطمه، بنیانگذار تشیع
نویسنده : ‌رسول‌ جعفریان

درباره سیره و زندگانی فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) تاکنون مطالب متعدد و گوناگونی منتشر شده است.در این زمینه باید گفت، رویکرد این مطالب با اینکه عمدتا متوجه وجهه سیاسی دختر پیامبر(ص) می‌باشد، اما نه تنها آنگونه که باید تأثیر و ابعاد حرکت زهرا(س) را پس از ارتحال پیامبر(ص) تبیین نکرده، بلکه اذهان را از توجه به دیگر ابعاد وجودی آن بزرگوار، نیز بازداشته است.
در بخش اول این گزارش، به ابعادی از نقش و هویت فاطمه زهرا(س) در خانواده پرداخته می‌شود و در بخش دوم، گوشه‌هایی از عملکرد تاریخی زهرا(س) پس از ارتحال پیامبر(ص) مورد توجه قرار می‌گیرد.

‌ یک زوج نمونه

شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان دهد، علی(ع) و فاطمه(س) یک زوج نمونه بوده‌اند. هر دو مسؤولیت‌پذیر و کوشا و در عین حال صمیمی ‌و با معرفت، زندگی زیبای خود را اداره می‌کردند. فاطمه(س)، خواستگاران متعددی داشت که مورخان به نام آنها اشاره کرده‌اند. از جمله، دو نفری که بعدها خلیفه شدند و اگر نتوانستند، دختر پیامبر(ص) را بگیرند، دست کم توانستند دخترانشان را راهی خانه آن حضرت کنند.
محمد بن سعد گوید: آن دو نفر به خواستگاری آمدند، اما پیامبر(ص) نپذیرفت. وقتی علی(ع) به خواستگاری آمد، آن حضرت درخواست او را پذیرفت و به او فرمود: «لست بدجال». ابن سعد در تفسیر این کلمه می‌افزاید: پیامبر فرمود من دجال نیستم. دلیلش هم آن بود که قبلا وعده فاطمه(س) را به علی(ع) داده بود (طبقات الکبری، ج 8، ص 19). اما برخی علاقه‌مند هستند تا آن جمله را این چنین بخوانند: «تو دجال نیستی». این طعنه‌ای به دیگران بود. شاید همین احتمال بود که سبب شد تا کسانی از محدثان سنی، از قدیم منکر این خبر بشوند و آن را دروغ بدانند.
ابن جوزی می‌گوید: راوی این خبر شخصی به نام موسی بن قیس است که از رافضیان غالی بود و آنان او را عصفور الجنة می‌خواندند. وی می‌گوید این خبر کذب است (الموضوعات، ج 1، ص 382). رافضی بودن البته دلیل کذب خبر نمی‌شود چرا که بسیاری از روایات اهل سنت از طریق همین رافضی‌ها در منابع حدیثی آنها نقل شده است.
عبدالرزاق صنعانی چنین روایت می‌کند که وقتی پیامبر فاطمه(س) را به عقد علی(ع) درآورد، به دخترش گفت: تو را به عقد کسی درآوردم که در دنیا سعادتمند است و در آخرت از صالحان. او را همراهی کن. سپس حضرت دستور داد تا ظرف آبی آوردند. مشتی از آب درون آن را برداشت و بر سر فاطمه ریخت و دستش را تا روی سینه آن حضرت کشید، آنگاه دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم انها منی و انا منها»، خدایا او از من است و من از او هستم. «اللهم کما اذهبت عنی الرجس و طهرتنی، فطهرها»، خدایا، همان‌گونه که پلیدی را از من دور کردی، از او هم دور ساز. آنگاه علی(ع) را صدا زد و با او هم همان کاری را کرد که با فاطمه(س) کرد. آنگاه به آنان فرمود: اکنون به خانه خودتان بروید و کنار هم باشید. آنها به خانه خویش رفتند و آن حضرت خود در را به روی آنان بست. در همین حال حضرت همچنان در حق آن دو نفر دعا می‌کرد (المصنف ، ج 5، ص 489).
به راستی این ذریه رسول(ص) مگر می‌توانست جز با دعای پیامبر(ص) چنین عظمتی به دست آرد؟ ابراهیم(ع) با همین دعاهای خود برای ذریه‌اش بود که نسلش از نمازگزاران شدند و رسول(ص) می‌فرمود که من خود استجابت دعای ابراهیم هستم. خداوند بی‌اندازه به ذریه انبیا اعتبار می‌نهد و همین اعتبار بلکه بیش از آن را برای اهل بیت و ذریه رسول ـ که از نسل فاطمه و علی است ـ قائل می‌باشد. چنین اعتباری از همین دعاها آشکار است و همین است که این زوج را زوج نمونه کرده و نسل آنان را که کوثری در کنار کوثر قرآن هستند اینچنین مبارک قرار داده است.
نوشته‌اند که پیامبر(ص) به آنان فرموده بود که کارهای بیرون خانه به عهده علی(ع) باشد و کارهای درون خانه به عهده فاطمه (مصنف ابن ابی شیبیه ، ج 7، ص 8). بنابر این، این درست است که زن شرعا مسؤولیتی در خانه ندارد اما عرفا این پذیرفته است که کارهای داخلی منزل بر عهده همسر است.
در زندگی این زوج جوان یک مشکل وجود داشت و آن این بود که شوهر مجاهد این زن، غالبا در میدان مبارزه و جهاد بود و در بسیاری از اوقات نمی‌توانست کنار همسرش باشد. بنابراین همسر می‌بایست بخشی از کارهای بیرون خانه را هم انجام می‌داد. اما مهم آن بود که اهمیت کار شویش را درک می‌کرد و از این بابت آسوده خاطر بود.
در دو سه سالی که فاطمه بنت اسد، مادر امیر مؤمنان(ع) زنده بود و در مدینه در خانه این زوج زندگی می‌کرد، او هم در کارهای خانه به فاطمه(س) کمک می‌کرد و برای همین آن حضرت می‌توانست گهگاه کارهای بیرون خانه را هم انجام دهد.
یک بار پیامبر ضمن سخنانی که قاعدتا می‌بایست در باره شیوه زندگی کردن مطلوب بوده باشد، فرمود: من از مردانی که همسرانشان را تند تند طلاق داده و دایما در پی چشیدن مزه دیگرانند، متنفرم. کسانی که آنچه می‌یابند، می‌خورند و در پی چیزی هستند که آن را نمی‌یابند. در خانه برای همسرشان مثل شیر هستند و در بیرون در مقابل دیگران فردی ترسو. آنگاه حضرت افزود: اما علی برای فاطمه، چنان است که آنچه را می‌یابد می‌خورد و در پی آنچه نمی‌یابد، نیست. او در خانه در برابر همسرش ملایم و در بیرون مانند شیر است (اخبار السناء، محمد بن حبیب ، ص 254).
همین که فاطمه گاه مجبور بود کارهای بیرون خانه را هم انجام دهد، آنان را در این اندیشه انداخت که بتوانند با کمک پیامبر(ص) خادمی ‌برای خود دست و پا کنند. محمد بن حبیب می‌گوید: پس از مذاکره به این نتیجه رسیدند و فاطمه نزد پدر رفت تا درخواست خود را مطرح کند. وقتی آنجا رسید، حیا کرد در این باره چیزی بگوید. پیامبر(ص) پرسید: فاطمه برای نیازی آمده است یا برای زیارتی. فاطمه اشک در چشمانش آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، من خود در منزل از چاه خانه آب می‌کشم، کسی مرا نمی‌بیند و خود در خانه آرد درست کرده نان می‌پزم کسی مرا نمی‌بیند و خود در خانه حمام می‌کنم و کسی مرا نمی‌بیند. آنگاه دستانش را که از کار پینه بسته بود به پدر نشان داد. سپس عرض کرد: آنچه دشوار است تهیه هیزم است که باید از جاهای دور آن را تهیه کنم. شما می‌دانید که زن باید محفوظ باشد و این چیزی است که مرا آزار می‌دهد. پدر فرمود: دخترم چیزی به تو یاد می‌دهم که برای تو از هر خادمی‌ بهتر باشد. وقتی به خانه رفتی، محل استراحت شوهرت را مرتب کن، وقتی شوهرت از راه رسید تا در خانه به استقبالش برو و ردایش را از دوش او برگیر. آنگاه که نشست، کنارش بنشین و کفش او را از پایش بیرون آر. اگر غذا می‌خورد، هرچه در منزل داری برایش حاضر ساز. وقتی غذایش تمام شد، کنارش بنشین. اگر تو را به رختخوابش دعوت کرد، دعوتش را اجابت کن. اگر نکرد، در همان نزدیکی بخواب. وقتی دراز کشیدی، 33 بار تکبیر بگوی. 33 بار تسبیح و 33 بار تحمید باری تعالی . صدمین ذکر تو این است که بگویی «لااله‌الاالله وحده لا شریک له». ... ای فاطمه، این برای تو از هر خادمی‌ بهتر است، بهتر است؛ بهتر است و حضرت شش بار این مطلب آخر را تکرار کرد(اخبار النساء، ص 161 – 162). در برخی نقل‌های مشهورتر، تکبیر، 34 مرتب توصیه شده است.

محبوبیت فاطمه نزد پیامبر(ص)

حضرت زهرا(س) برای پیامبر(ص) بسیار عزیز و گرامی‌ بود و همین موقعیت و محبوبیت او بود که برخی از همسران رسول خدا(ص) را که صاحب فرزندی از آن حضرت نشده بودند، روی فاطمه(س) حساس کرد. برای نشان دادن محبوبیت فاطمه نزد پدر که، هم امری طبیعی بود و هم ناشی از عظمت وجودی شخص فاطمه، که البته خواهرانش از آن عظمت بی‌بهره بودند، شواهد زیادی می‌توان از اخبار تاریخی نقل شده در منابع اسلامی ‌به دست آورد.
از جمله محمد بن سعد در کتاب طبقات (ج 8، ص 22) گوید: وقتی رسول خدا(ص) وارد مدینه شد، برای مدت یک سال یا نزدیک به آن در خانه ابوایوب انصاری بود. وقتی فاطمه را به ازدواج علی درآورد، به علی فرمود: خانه‌ای برای خود پیدا کن. علی منزلی را یافت که از خانه رسول خدا(ص) دور بود. در همان جا ازدواج کرد. اندکی بعد رسول خدا(ص) نزد فاطمه آمد و فرمود: من می‌خواهم تو را به منزلی که به من نزدیک باشد انتقال دهم. فاطمه عرض کرد: شما با حارثه بن نعمان صحبت کنید تا خانه‌اش را به ما بدهد. حضرت فرمود: حارثه یک بار به خاطر من خانه‌اش را عوض کرده و من این بار حیا می‌کنم چنین درخواستی از او بکنم. خبر به حارثه رسید و او خانه‌اش را به فاطمه و علی واگذار کرد. وی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا، شنیده‌ام که تو می‌خواهی فاطمه را نزد خود بیاوری. اینها منازل من است که بهترین خانه‌های بنونجار است. من و اموالم برای خدا و رسول است. مالی که تو از من در اختیار بگیری بهتر از مالی است که از من نپذیری. حضرت فرمودند: راست می‌گویی، خداوند به تو برکت دهد و به این ترتیب بود که فاطمه به خانه‌ای چسبیده به خانه پیامبر منتقل شد.
از زمانی که حضرت فاطمه زهرا(س) به این خانه منتقل شد، دشمنی عده‌ای با وی آغاز گردید. زمانی که آنان شاهد بودند که رسول خدا(ص) هر صبحگاهان پرده را کنار زده و به اهل آن خانه سلام می‌دهد، بیشتر خشمگین می‌شدند. این حس زنانه که بارها و بارها به دشمنی با پیامبر(ص) برخاسته بود، تنها ناشی از حس زنانه نبود، بلکه به عقیده من یک کینه قریشی بود که طوایف مختلف آن نسبت به بنی‌هاشم داشتند و نمی‌توانستند آنان را تحمل کنند.

فاطمه هیچ نمی‌کند جز آنچه محمد(ص) می‌خواهد

طبری به نقل از امام صادق(ع) آورده که آن حضرت فرمود: کنیه فاطمه زهرا(س) «ام‌ابیها» بود (المنتخب من ذیل المذیل طبری، ص 6) . این نهایت ارتباط میان یک دختر را که در ضمن دختر کوچک خانواده است، با پدر نشان می‌دهد. کسی که در حکم مادر برای پدرش می‌باشد.
یک اصل در تشیع اصیل مهم است و آن است که شیعه واقعی کسی است که سنت پیامبر(ص) از روایت علی(ع) و جعفر بن محمد(ع) می‌گیرد. این تعریفی است که ابان بن تغلب از تشیع کرده است. این منش برگرفته از سیره اصیل امام علی(ع) است که خود را مطیع محض پیامبر می‌دید و در برابر سخن و فعل او اجتهاد نمی‌کرد. اکنون می‌خواهم یک نص تاریخی را بشناسانم که می‌رساند فاطمه هم چنین بوده است. یعنی به هیچ روی حاضر نبود در برابر پدر سخنی بگوید که می‌دانست او راضی بدان نیست. این حکایت را باز عبدالرزاق صنعانی و بسیاری دیگر از مورخان و سیره نگاران نقل کرده اند. روایت عبدالرزاق به مقسم نامی‌از موالی عبدالله بن عباس باز می‌گردد. او می‌گوید: پس از آن که میان مسلمانان و مشرکان در حدیبیه مصالحه شد که ده سال جنگ متوقف باشد و آنگاه که قریش با کمک به همپیمانانش بنوبکر بر ضد خزاعه وارد جنگ شد، ابوسفیان دانست که قرارداد نقض شده است. با قریش مشورت کرد و آنان از او خواستند تا به مدینه رفته دوباره رضایت محمد(ص) را جلب کند. ابوسفیان به مکه آمد و نزد محمد(ص) رفت و گفت: می‌بایست قرارداد فیما بین ما تجدید شود. پیامبر(ص) فرمود: ما بر پیمان خود هستیم مگر شما حرکتی در جهت نقض آن قرارنامه انجام داده‌اید؟ ابوسفیان گفت: خیر. پیامبر فرمود: بنابر این ما بر همان قرار گذشته هستیم. در این وقت ابوسفیان دانست که محمد(ص) راضی به تجدید عهد نیست. تصمیم گرفت واسطه‌ای پیدا کند. اولین شخصی که به ذهنش آمد، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بود. نزد وی آمد و خواسته‌اش را مطرح کرد. علی(ع) گفت که روی سخن پیامبر حرفی نمی‌زند. پس از آن ابوسفیان سراغ فاطمه زهرا(س) آمد و از او خواهش کرد تا وساطت کند. اما فاطمه هم به او گفت: «ما کنت لافتات علی رسول الله(ص) بامر». من روی دستور و فرمایش پیامبر(ص) چیزی نمی‌گویم. ابوسفیان حتی سراغ حسن و حسین که کودک اما نزد پیامبر عزیز بودند، رفت و آنان نیز در حالی که چشمشان به مادرشان بود گفتند: نظر ما همان است که مادرمان گفت. تیر ابوسفیان در همه این موارد به سنگ خورد و دست خالی به مکه بازگشت و به قریش گفت آماده باشند که محمد(ص) به سراغ آنان خواهد آمد(مصنف عبدالرزاق ، ج 5، ص 374).
منبع: باشگاه اندیشه
فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه قرآن
نویسنده : حبیب چاپچیان

حضرت صدّیقة زهرا (سلام الله علیها) ولیّة انبیا بوده است، چنان‌که پیامبر اعظم و علی و ‏یازده امام دیگر ولیّ آنان بوده‌اند. یعنی همة انبیا به خضوع و فروتنی در مقابل این چهارده وجود مقدّس ‏ایمان و اعتقاد داشته‌اند.

آیة اول ( آیة تطهیر ):

إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا. خدا چنین می‌خواهد که رِجس (هر آلایش) را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را پاک و منزّه ‏گرداند.
در شأن نزول این آیه، روایات متواتری در دست است که حاکی است آیة تطهیر در خانة امّ سلمه نازل ‏شده است و در آن هنگام رسول اکرم(ص)، حضرت صدّیقه(س)، امیرالمؤمنین و حسنین(ع) حضور داشته ‏اند. جناب امّ سلمه از رسول اکرم(ص) تقاضا می‌کند که من نیز به جمع شما داخل شوم و تحت کِساء نزد شما ‏خاندان رسالت قرار گیرم؟ حضرت او را نهی کرد و فرمود: «نه، تو داخل نشو! هر چند تو برخیری. چون این آیه ‏مخصوص است به ما پنج تن».
نام جماعتی از صحابه که شأن نزول این آیه را در خصوص پنج تن نقل کرده اند و روایات آن‌ها متواتر است ‏به این شرح می‌باشد: سعد بن ابی وقّاص، انس بن مالک، ابن عبّاس، ابو سعید خدری، عمر بن ابی سلمه، ‏وائله ابن اسقع، عبدالله بن جعفر، ابو حمراء هلال، امّ سلمه، عایشه، ابو هریره، معقل بن یسار، ابوالطفیل، جابر بن عبدالله، ابو برزة اسلمی و مقداد بن اسود. (2)
پس با توجه به مطلب فوق، جای هیچ‌گونه تردیدی نیست که حضرت صدّیقة زهرا(س) نیز ‏مشمول آیة تطهیر است و در کلمة «اهل‌البیت»، او نیز مراد می‌باشد. گذشته از این‌ها، پیامبر اکرم(ص) برای ‏اثبات و روشن شدن حقیقت امر، کار بسیار جالبی کردند که 9 نفر از صحابه آن را نقل کرده‌اند. به این ‏شرح که بعد از نزول این آیه، حضرت رسول(ص) هر روز هنگام خروج از منزل که برای ‏اقامة نماز صبح به مسجد تشریف می‌برد، به در خانة حضرت صدّیقه می‌آمد و می‌فرمود: ‏ السّلام علیکم یا اهل البیت، إنّما یرید الله لیذهب عنکُم الرّجسَ أهل البیت یطهرّکم تطهیرا. سلام بر شما ای اهل بیت؛ خداوند تنها می‌خواهد آلودگی‌ها را از شما بزداید و پاک کند، پاک شدنی. راوی می‌گوید:
من شش ماه در مدینه بودم و این جریان را هر روز مشاهده کردم. (3) همین یک آیه، برهانی است کافی و نشانگر این‌که حضرت صدّیقه(س) معصومه است، و ‏عصمت از جمله شئون و مناصب ولایت است؛ و ما غیر «ولی» که معصوم باشد، سراغ ‏نداریم. ‏ ‏ ‏

آیة دوم ( آیة مباهله ):

فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم وأنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین(4)پس بگو (ای پیامبر) بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم (یعنی در حقّ ‏یکدیگر نفرین کنیم) تادروغگویان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. ‏ این آیه به طور صریح و آشکار اشاره می‌کند به این‌که پیامبر اکرم(ص) هنگامی‌که با نصارای نَجران مباهله نمود، ‏حضرت صدّیقه(س) نیز در این مباهله شرکت داشت. ایشان وجود مقدّسی است که میان چهار ‏معصوم دیگر در آیة مباهله قرار گرفته است. (5)
با توجه به این مطلب که مباهله (ابتهال و نفرین کردن) ‏با نصارای نجران یک کار عادی نیست و زن و مرد عادی نمی‌توانند اقدام به مباهله نمایند و طرف مقابل را ‏مغلوب و رسوا کنند، لذا صلاحیت اقدام به چنین امر خطیری را افراد مقدس و شایسته ای دارا هستند که ‏مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارک و تعالی بوده باشند، و حضرت صدّیقه(س) نیز یکی از آن ‏شخصیت‌هایی است که مشمول این آیة شریفه است و این از مسلّمات است.

‏آیة سوم:

فتلقّى آدم من‏‎ ‎رّبّه کلماتٍ فتاب علیه إنّه هو التّوّاب الرّحیم. (6)پس حضرت آدم از حضرت حق تبارک و تعالی کلماتی را فرا گرفت (و آن کلمات را وسیلة قبولِ توبة ‏خویش قرار داد) و خداوند توبة او را پذیرفت. در بارة این آیه احادیثی نقل شده است که بسیار فوق‌العاده است و با توجه به آیة مذکور و این روایات، ‏انسان به خوبی می‌تواند درک نماید که حضرت‌صدّیقه(س) یکی از علل خلقت است و یکی از ‏اسباب آفرینش جهان می‌باشد، یعنی همان‌طور که رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع)، سبب خلقتند؛ ‏حضرت صدّیقه نیز یکی از علل آفرینش است، و معقول نیست کسی علّت خلقت باشد و ولایت نداشته ‏باشد.
ابن عبّاس از پیامبر اکرم(ص) روایتی نقل می‌کند که خلاصه ای از آن را در این‌جا می‌آوریم: ‏ بعد از آن‌که خدای تعالی آدم را آفرید و فرشتگان بر حضرت آدم سجده کردند، عُجب و ‏خودپسندی به او راه یافت و در حالی‌که به خود می‌بالید، عرض کرد: پروردگارا! آیا مخلوقی که نزد تو محبوب‌‏تر از من باشد، آفریده‌ای؟ از جانب پروردگار خطاب آمد: بلی، و به امر پروردگار حجاب‌ها برداشته شد و پنج ‏شبه ظاهر شدند که در پیشگاه عرش ایستاده بودند. آدم عرض کرد: اینان کیانند؟ خطاب آمد: این پیامبر ‏من، این علی امیرالمؤمنین پسرعمّ او، این فاطمه دخترش، و این دو حسن و حسین، پسران علی و ‏فرزندان پیامبر من هستند. اینان مقام اوّل را دارا هستند و درجاتشان بسیار عالی و مرتبة تو تالیِ مقام ‏والای اینان است.
بعدها وقتی که حضرت آدم مرتکب و مبتلای آن ترک اولی شد، عرض کرد: پروردگارا از تو مسئلت دارم ‏که به حق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین از خطای من درگذری. پس دعایش مستجاب شد. و ‏مشمول عفو و آمرزش خدای تعالی قرار گرفت و این است معنای آیة شریفه که خدا می‌فرماید: پس آدم ‏کلماتی از پروردگارش فرا گرفت که به وسیلة آن کلمات توبة او مورد قبول واقع گردید. (7)
به بیان علّامه، منظور از «کلمات» در آیة 124 سورة بقره نیز همین ذوات مقدّسه هستند که ‏شرح و روایات مربوط به آن‌ها در اصل کتاب قابل مراجعه است.

آیة چهارم:

آیة مودّت قل لا أسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی. (8)بگو ( ای پیامبر) من برای انجام رسالتم پاداشی از شما نمی‌خواهم، مگر مودّت با خویشان نزدیکم. ‏ پیامبر اکرم(ص) اجر رسالت خودش را از طرف حضرت حق تبارک و تعالی، مودّت نزدیکان خویش اعلام می‌‏دارد. یعنی فقط مودّت خویشان حضرت‌رسول(ص) را می‌توان اجر و مزد رسالتِ عظمای احمدی دانست. ‏این مودّت ارزنده، هم وزن اجر رسالت پیامبر است و به اجماع فریقین (شیعه و سنّی) این آیه در شأن اهل ‏بیت عصمت و قداست نازل شده است، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین(ع). ‏ احمد بن حنبل در مناقب، حافظ ابن منذر، حافظ بن ابی حاتم، حافظ طبرانی، حافظ ابن مردویه، واحدی ‏مفسّر، ثعلبی مفسّر، حافظ ابو نعیم، بغوی مفسر و فقیه ابن مغازلی(9) از ابن عباس روایت می‌کنند که: ‏ بعد از نزول این آیه از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد: خویشاوندان نزدیک به تو که مودّت آنان بر ما واجب است، ‏چه کسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علی، فاطمه، و دو فرزند آنان (حسن و حسین). ‏ محبّ الدّین طبری در ذخائر، زَمَخشَری در کشّاف، حَمَوینی در فرائد، نیشابوری در تفسیرش، ابن طلحه ‏شافعی در مطالب السّؤول، رازی در تفسیرش، ابو السُّعود در تفسیرش، ابو حیّان در تفسیرش، نَسَفی در ‏تفسیرش، حافظ هَیثَمی‌در مجمع، ابن صَبّاغ مالکی و دیگران روایت مذکور را نقل کرده اند. (10)
قسطلّانی در المواهب اللّدنّیّه‌ می‌گوید: خدای تعالی مودّت خویشان نزدیک پیامبر را بر همگان واجب ‏کرده است و دربارة وجوب محبّت اهل بیت معظّم حضرت رسول و ذرّیّة اوست که خدا می‌فرماید: بگو ای ‏پیامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدی نمی‌خواهم به جز مودّت خویشان نزدیکم. (11)
در متن کتاب روایات زیادی در این باره آمده که ما به این دو اکتفا می‌کنیم و خلاصة کلام این‌که مسلّماً ‏علی، فاطمه و حسنین، آل پیامبر می‌باشند و قطعاً حبّ فاطمه(س) ضمیمة اجر نبوّت و نشان ‏دهندة ولایت اوست. ‏ ‏ ‏

آیة پنجم:

إنّا عرضنا الأمانة علی السّموات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان إنّه کان ظلوماً جهولاً (12) ما امانت الهی و بار تکلیف را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، ولی انسان آن را برداشت؛ راستی او ستمگری نادان بود. آیة مذکور نیز از آیاتی است که در اثبات ولایت حضرت صدّیقه(س) می‌توان از آن استفاده ‏کرد. امانتی که خدای تعالی به آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کرده است و از آن‌ها خواسته تا آن را بپذیرند ‏و این امانت، همان ولایت پیامبر اکرم(ص) و امیر المؤمنین و فاطمه و حسنین و ائمّة بعد از آنان می‌باشد. ‏ مفَضَّل بن عمر از حضرت امام صادق (ع) نقل می‌کند: ‏ خدای تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدن‌ها آفرید، و شریف‌ترین و برترین روح‌ها را، ارواح ‏محمّد، علی، فاطمه و حسنین و ائمّة نه گانه از نسل حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ قرار داد و آنان را ‏برآسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهان‌گیر شد. آنگاه از جانب ‏حق تبارک و تعالی به آسمان‌ها و زمین خطاب آمد که: اینانند دوستان و اولیای من، و اینان هستند حجّت‌های ‏من بر همة مخلوقاتم. (لذا حضرت صدّیقه(س) حجّت و ولیّةالله است به نصّ خود حضرت ‏احدیّت جلّت عظمته). هیچ‌یک از آفریدگانم نزد من محبوب‌تر از آن‌ها نیست؛ بهشتم را برای دوستان آنان، و ‏آتش دوزخم را برای مخالفین و دشمنان آنان آفریده‌ام؛ پس ولایتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم. به ‏جز این برگزیدگان من، کیست که بتواند این بار امانت را با تمام سنگینی‌اش بر دوش کشد و یا مدّعی ‏این مقام باشد؟(13)
سمتی دیگر از حدیث حضرت صادق(ع) می‌فرماید: ‏ بعد از این جریان، فرستادگان الهی (درسایة ولایت چهارده معصوم) نگهدارندة این امانت و معرِّف آن ‏بوده اند، و به اوصیای خود و مخلصین امّت خویش نیز این موضوع را بیان می‌کردند... ‏ در نتیجه، حضرت صدّیقة زهرا(س) نیز ولیّة انبیا بوده است، چنان‌که پیامبر اعظم و علی و ‏یازده امام دیگر ولیّ آنان بوده‌اند. یعنی همة انبیا به خضوع و فروتنی در مقابل این چهارده وجود مقدّس ‏ایمان و اعتقاد داشته‌اند، چنان‌که در بعضی از احادیث آمده است که از جمله اعمال حضرت موسی و ‏حضرت عیسی در زمان نبوّت آن دو پیامبر، ذکر صلوات بر محمّد و آل‌محمّد بوده است، و این خود نشان ‏دهندة اعتراف به ولایت چهارده معصوم می‌باشد... و سپس اضافه می‌نماید که این ولایت همان است که ‏خدا می‌فرماید: إنّا عرضنا الأمانة...

پی نوشت :

‏1. سوره احزاب، آیه 33‏.
‏2. اسناد شأن نزول آیة تطهیر، در مجلدات دوازدهم به بعد الغدیر آمده و متأسفانه تاکنون طبع نگردیده ‏است.
‏ ‏3. مسند احمد، ج 2، ص 259 ـ 285، شواهد التنزیل، ج 2، ح 637 ـ 639 و 644 و 773‏.
‏4. سوره آل عمران، آیه 61‏.
‏5. بعضی از مصادر شأن نزول این آیه: صحیح مسلم، مسند احمد بن حنبل، سنن تِرمِذی، تفسیر طبری، ‏السنن الکبری (بیهقی)، الاغانی.
‏6. سوره بقره، آیه 37‏.
‏7. الخصائص العلویه، ابو الفتح محمد بن علی نطنزی، الغدیر، ج 7، ص 301‏.
‏8. سوره شوری (42)، آیه 23‏.
‏9. برای دیدن توصیف و توثیق این افراد در نزد دانشمندان اهل سنت، به پاورقی‌های کتاب فاطمه زهرا ‏مراجعه فرمایید. ‏
‏10. شماره 9‏.
‏11. شرح المواهب اللَّدُنّیّه، ج 3، ص 21‏.
‏12. سوره احزاب آیه 72‏.
‏13. معانی الاخبار ص 108 تا 110. خوانندگانی که مایل به کسب آگاهی بیشتر از وجوه تفسیری این آیه ‏در روایات اهل بیت هستند می‌توانند به بحار ج 57 ص 278 مراجعه بفرمایند. ‏

منبع:روزنامه اعتدال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد