در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

مناجات و استغفاردر آینیه ی سخنان مقام معظم رهبری

مناجات و استغفاردر آینیه ی سخنان مقام معظم رهبری

مناجات و استغفاردر آینیه ی مقام معظم رهبری

مناجات و استغفار

نقش استغفار

استغفار، شما را آن حقارت نجات می دهد. استغفار، ما را از آن بند و زنجیرها و غلها نجات می دهد. استغفار، زنگارهای دل نورانیتان را که خدای متعال به شما داده است؛ از بین می برد و پاک می کند. دل، یعنی جان، یعنی روح، یعنی آن هویت واقعی انسان. این، چیز خیلی نورانی یی است. هر انسانی، نورانی است، حتی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیت دارد؛ منتها بر اثر بی معرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین می برد و نورانیت می بخشد.

استغفار، یعنی طلب مغفرت و آمرزش الهی برای گناهان. این استغفار اگر درست انجام بگیرد، باب برکات الهی را به روی انسان باز می کند. همه ی آنچه که یک فرد بشر و یک جامعه ی انسانی از الطاف الهی احتیاج دارد- تفضلات الهی، رحمت الهی، نورانیت الهی، هدایت الهی، توفیق از سوی پروردگار، کمک در کارها، فتوح در میدانهای گوناگون - به وسیله ی گناهانی که ما انجام می دهیم، راهش بسته می شود. گناه، میان ما و رحمت و تفضلات الهی، حجاب می شود. استغفار، این حجاب را
برمی دارد و راه رحمت و تفضل خدا به سوی ما باز می شود. این، فایده ی استغفار است. لذا شما چند جا در آیات قرآن ملاحظه می کنید که برای استغفار، فواید دنیوی و گاهی فواید اخروی، مترتب دانسته شده است. مثلاً «و أن استغفروا ربکم ثم توبوا الیه...یرسل السماء علیکم مدرارا» و تفضلات الهی، به برکت استغفار، به سوی دل و جسم انسان و جامعه ی انسانی باز می شود. لذا استغفار مهم است.
خود استغفار، در واقع جزیی از توبه است. توبه هم یعنی بازگشت به سوی خدا. بنابراین، یکی از ارکان توبه، استغفار است؛ یعنی طلب آمرزش از خدای متعال. این، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است. یعنی خداوند متعال، باب توبه را به روی بندگان باز کرده است، تا اینها بتوانند در راه کمال پیش بروند و گناه، آنها را زمینگیر نکند؛ چون گناه؛ انسان را از اوج اعتلای انسانی ساقط می کند. هرکدام از گناهان، ضربه یی به روح انسان، صفای انسانی، معنویت و اعتراز روحی وارد می آورند و شفافیت روح انسان را از بین می برند و آن را کدر می کنند. گناه، آن جنبه ی معنویتی که در انسان هست و مایه ی تمایز انسان با بقیه ی موجودات این عالم ماده است؛ او را از شفافیت می اندازد و به حیوانات و جمادات نزدیک می کند.
گناهان در زندگی انسان، علاوه بر این جنبه ی معنوی، عدم موفقیتهایی را نیز به بار می آورند. بسیاری از میدانهای تحرک بشری وجود دارد که انسان به خاطر گناهانی که از او سرزده است، در آنها ناکام می شود. اینها البته توجیه علمی و فلسفی و روانی هم دارد؛ صرف تعبد یا بیان الفاظ نیست. چه طور می شود که گناه، انسان را زمینگیر می کند؟ مثلاً در جنگ احد، به خاطر کوتاهی و تقصیر جمعی از مسلمین، پیروزی اولیه تبدیل به شکست شد.یعنی مسلمین، اول پیروز شدند، ولی بعد کماندارانی که باید در شکاف کوه می نشستند و پشت جبهه را نفوذناپذیر می کردند، به طمع غنیمت، سنگر خودشان را رها کردند و به طرف میدان آمدند و دشمن هم از پشت، اینها را دور زد و با یک شبیخون، حمله یی غافلگیرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود، شکست احد، ازاین جا به وجود آمد.
در سوره ی آل عمران، شاید ده، دوازده آیه و یا بیشتر، راجع به همین قضیه ی شکست است. چون مسلمانان از نظر روحی، بشدت متلاطم و ناآرام بودند، این شکست، برای آنها خیلی سنگین تمام شده بود. آیات قرآن، آنها را هم آرامش می داد، هم هدایت می کرد و هم به آنها تفهیم می نمود که چه شد شما این شکست را متحمل شدید و این حادثه از کجا آمد. تا به این آیه ی شریفه می رسد که می فرماید:«ان الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ذنوبهم». یعنی این که دیدید عده یی از شما در جنگ احد، پشت به دشمن کردند و تن به شکست دادند، شیطان، اینها را به کمک کارهایی که قبلاً کرده بودند، به لغزش وادار کرد. یعنی گناهان قبلی، اثرش را در جبهه ظاهر می کند؛ در جبهه ی نظامی، در جبهه ی سیاسی، در مقابله ی با دشمن، در کارسازندگی، در کار تعلیم و تربیت، آن جایی که استقامت لازم است؛ آن جایی که فهم و درک دقیق لازم است، آن جایی که انسان باید مثل فولاد بتواند ببرد و پیش برود و موانع جلوی او را نگیرد. البته گناهانی که توبه ی نصوح و استغفار حقیقی، از آنها حاصل نشده باشد.
در همین سوره، آیه ی دیگری هست که آن هم به صورت دیگری، همین معنا را بیان می کند. قرآن می خواهد بگوید، تعجبی ندارد که شما شکست خوردید و در جبهه ی جنگ، برایتان مشکلی پیش آمد. از این قبیل چیزها، پیش می آید و قبلاً هم پیش آمده است. می فرماید: «و کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما و هنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و استکانوا». یعنی چه خبر است، شما از این که در جنگ احد، شکستی برایتان پیش آمده است و عده یی کشته شده اند، همه متلاطم و ناراحت شده اید و بعضیها احساس ضعف و یأس می کنید. نه، برای پیامبران قبلی هم در میدان جنگ حوادثی پیش می آمد که به خاطر آنچه که پیش می آمد،احساس ضعف و سستی نمی کردند.بعد می فرماید:«و ما کان قولهم الا أن قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا بی امرنا». یعنی در گذشته، وقتی اصحاب و حواریون پیامبران، در جنگها و حوادث گوناگون، دچار مصیبتی می شدند، روی دعا به جانب پروردگار می نمودند و عرض می کردند:«ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا»:خدایا! گناهان و زیاده رویها و بی توجهی هایی که در کار خودمان کردیم، آنها را بیامرز. این، در واقع نشان می دهد که حادثه و مصیبت، از آنچه که خود شما با گناهان فراهم کردید، ناشی می شود. این، مسأله ی گناهان است.
پس ببینید، گناهانی که انسان انجام می دهد، این تخلفهای گوناگون، این کارهایی که ناشی از شهوترانی و دنیاطلبی و طمع ورزی و حرص ورزیدن به مال دنیا و چسبیدن به مقام دنیا و بخل نسبت به داراییهای موجود در دست آدمی و نیز حسد و بخل و حرص و غضب است، به طور قطعی دو اثر در وجود انسان می گذارد: یک اثر، معنوی است که روح را از روحانیت می اندازد؛ از نورانیت خارج می کند، معنویت را در انسان ضعیف می کند و راه رحمت الهی را بر انسان می بندند. اثر دیگر این است که در صحنه ی مبارزات اجتماعی، آن جایی که حرکت زندگی احتیاج به پشتکار و مقاومت و نشان دادن اقتدار اراده ی انسان دارد، این گناهان گریبان انسان را می گیرد و اگر عامل دیگری نباشد که این ضعف را جبران بکند، انسان را از پا درمی آورد. البته گاهی ممکن است عاملهای دیگری- مثل یک صفت و یا کار خوب- در انسان باشد که جبران بکند- بحث بر سر آن موارد نیست- اما گناه، فی نفسه اثرش این است.
آن وقت، خدای متعال نعمت بزرگی به انسان داده که نعمت مغفرت است و فرموده است که اگر شما از این کاری که کردید- که اثر این کار باید بماند- پشیمان شدید، باب توبه و استغفار باز است.شما با گناهی که مرتکب می شوید، مثل این است که زخمی به بدن خودتان زده باشید و میکربی را وارد بدنتان کرده باشید؛ بیماری اجتناب ناپذیر است. اگر می خواهید اثر این زخم و این بیماری و این ضربه، در وجود شما از بین برود، خدای متعال بابی باز کرده و آن، باب توبه و استغفار و انابه و بازگشت به خداست. اگر برگردید، خدای متعال جبران خواهد کرد. این،نعمت بزرگی است که خدای متعال به ما داده است.
در دعای وداع ماه مبارک رمضان- که دعای چهل و پنجم صحیفه ی سجادیه است. امام سجاد(ع) به ذات مقدس ربوبی عرض می کند: «انت الذی فتحت لعبادک باباً الی عفوک»: تو آن کسی هستی که به روی بندگانت، دری به عفو خودت باز کردی، «وسمیته التوبه»: و اسم آن باب را باب توبه گذاشتی، «وجعلت علی ذلک الباب دلیلا من وحیک لئلا یضلوا عنه»: و یک راهنما هم از قرآن و وحی برای این در گذاشتی، تا بندگان تو این در را گم نکنند. بعد از جملاتی می فرماید:«فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب لاقامه الدلیل»:انسان، دیگر عذرش چیست که از این در گشوده و از این مغفرت الهی، استفاده نکند. راه مغفرت الهی هم، استغفار - یعنی طلب مغفرت- است. از خدا باید مغفرت را بخواهید.
حدیثی از نبی مکرم اسلام(ص) دیدیم که ایشان فرموده اند:«ان الله تعالی یغفر للمذنبین الا من لایرید أن یغفرله». یک روز، پیامبر (ص) به اصحابش این طور فرمود که خدای متعال گناهکاران را می آمرزد؛ مگر آن کسی را که خواسته نیامرزد. بعد اصحاب سؤال می کنند:«قالوا یا رسول الله من الذی یرید ان لایغفرله»:آن کسی که خدای متعال می خواهد او را نیامرزد، کیست؟ «قال من لا یستغفر»: آن کسی که استغفار نمی کند. پس، استغفار کلید در توبه، مغفرت است. با استغفار، می شود آمرزش الهی را به دست آورد. استغفار، این قدر اهمیت دارد. استغفار، یعنی طلب مغفرت از خدا.
دو، سه نکته ی کوتاه دراین باره عرض بکنم، شاید انشاءالله وسیله یی بشود که ما دراین ماه رمضان، استفاده کنیم و یک مقدار به خدای متعال برگردیم و از این باب رحمت گشوده ی الهی بهره ببریم؛ که این برای دنیا و آخرت ملت و جامعه ی ما و پیشرفت دراین میدانهای گوناگونی که در مقابل ماست، بسیار لازم و مفید است.

غفلت، مانع اول استغفار

یک مطلب این است که اگر بخواهیم استغفار و این نعمت الهی را به دست بیاوریم؛ دو خصلت را باید از خودمان دور کنیم: یکی غفلت و دیگری غرور. غفلت، یعنی انسان بکلی متوجه و متنبه نباشد که گناهی از او سر می زند؛ مثل بعضی از مردم. حالا عرض نمی کنم بسیاری-کار به کم و زیادش ندارم-ممکن است در بعضی از جوامع، کمتر باشند. به هرحال، این نوع آدمها در دنیا و در میان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه می کنند؛ بدون این که متوجه باشند خلافی از آنها سر می زند. دروغ می گوید، توطئه می کند، غیبت می کند، ضرر می رساند، شر می رساند، ویرانی درست می کند، قتل مرتکب می شود، برای انسانهای گوناگون و بی گناه پاپوش درست می کند، در افقهای دورتر و در سطح وسیعتر، برای ملتها خوابهای وحشتناک می بیند، مردم را گمراه می کند، اصلاً متنبه هم نیست که این کارهای خلاف را انجام می دهد. اگر کسی به او بگوید که گناه می کنی، ممکن است از روی بی خیالی، قهقهه یی هم بزند و تمسخر کند: گناه ؟چه گناهی!
بعضی از این افراد غافل، اصلاً به ثواب وعقاب عقیده یی ندارند. بعضی به ثواب و عقاب هم عقیده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاًملتفت نیستند که چه کار می کنند. اگر این را در زندگی روزمره ی خودمان قدری ریز کنیم، خواهیم دید که بعضی از حالات زندگی ما، شبیه حالات غافلان است. غفلت، چیز خیلی عجیب و خطر بزرگی است. شاید واقعاً برای انسان، هیچ خطری بالاتر و هیچ دشمنی بزرگتر از غفلت نباشد. بعضیها، این طورند.
انسان غافل، هرگز به فکر استغفار نمی افتد؛ اصلاً به یادش نمی آید که گناه می کند؛ غرق در گناه است، مست و خواب است؛ واقعاً مثل آدمی است که در خواب حرکتی انجام می دهد. لذا اهل سلوک اخلاقی، در بیان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را که انسان می خواهد از غفلت خارج بشود، می گویند منزل «یقظه»؛ بیداری.
در اصطلاحات قرآنی، آن چیزی که نقطه ی مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنی بهوش بودن و دایم مراقب خود بدون. اگر آدم غافل، دهها گناه از او سر می زند واصلاً حس نمی کند که گناه کرده است؛ آدم متقی، درست نقطه ی مقابل اوست. اندک گناهی هم که می کند، فوراً متذکر می شود که گناه کرده است و به فکر جبران می افتد. «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا». به مجرد این که شیطان از کنارش عبور می کند و باد شیطان به او می خورد، فوراً حس می کند که شیطان زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذکروا»: به یاد می افتد. «فاذا هم مبصرون»: چنین آدمی، چشمش باز است.
عزیزان، من، برادران و خواهران! هرکسی هستید، ملتفت باشید.این خطاب، فقط به یک عده مردم خاص نیست که بگوییم مثلاً افراد کم اطلاع، کم سواد و یا جوان و کم سن، به آن توجه کنند. نخیر، همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیت ها، بزرگان، کوچکان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند که حداقل گاهی غفلت گریبان آنها را می گیرد؛ غافل می شوند. اصلاً گناه از آنها سر می زند و ملتفت نمی شوند که گناه انجام می دهند. چیز خیلی بزرگی است.
این گناهی که من و شما انجام می دهیم، ملتفت نمی شویم. چون ندانستیم که گناه کردیم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمی کنیم. بعد روز قیامت که می شود، چشم ما که باز شد، آن وقت می بینیم، عجب چیزهایی در نامه ی اعمال ماست. انسان تعجب می کند، کی من این کارها را انجام دادم؛ اصلاً یادش نیست. این، گناه غفلت و اشکال آن است. پس، یک مانع استغفار، عبارت از غفلت است.

غرور، مانع دوم استغفار

مانع دوم، غرور است. اندک کار کوچکی که انسان انجام می دهد، مغرور می شود. در تعبیرات دعا و روایت داریم که «الاغتراربالله». دراین دعای چهل و ششم صحیفه ی سجادیه که همین روزهای جمعه خوانده می شود،عبارتی وجود دارد که خیلی تکان دهنده است. می فرماید:«و الشقاء الاشقاء لمن اغتربک»: بالاترین شقاوتها، متعلق به آن کسی است که به تو مغرور شود.«ما اکثر تصرفه فی عذابک و ما اطول تردده فی عقابک و ما ابعد غایته من الفرج و ماأقنطه من سهوله المخرج». کسی که مغرور می شود- به تعبیر این روایت- دچار حالت «اغترار بالله» می گردد. غرور، این طوری است. مغرور، خیلی دور از آبادی است، خیلی دستش کوتاه از رهایی و سلامتی است. چرا؟ به خاطر این که اندک کار کوچکی
که انجام داد، دو رکعت نمازی که خواند، مثلاً خدمتی برای مردم انجام داد، پولی در فلان صندوق انداخت، یا کاری در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور می شود که ما دیگر پیش خدای متعال، کار خودمان را درست کردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته کردیم و ما احتیاج به چیزی نداریم! این را به زبان نمی آورد، اما در دل او این طوری است.
مراقب باشید، این که خدای متعال باب توبه را باز کرده و فرموده است که من گناهان را می آمرزم، معنایش این نیست که گناهان، چیزهای کم و کوچکی هستند. نه، گاهی گناهان، همه ی وجود حقیقی انسانی را ضایع می کنند، از بین می برند و یک انسان در مرتبه ی عالی حیات انسانی را، به یک حیوان درنده ی کثیف پلید بی ارزش تبدیل می کنند. گناه، این طوری است. خیال نکنید که گناه، چیز کمی است. همین دروغگویی، همین غیبت کردن، همین بی اعتنایی به شرافت انسانها، همین ظلم کردن -ولو با یک کلمه- گناهان کم و کوچکی نیست.
لازم نیست که اگر انسان می خواهد احساس گناه بکند، حتماً بایستی سالهای متمادی غرق در گناه شده باشد.نخیر، یک گناه هم، یگ گناه است؛ نباید گناه را کوچک دانست. در روایات، باب «استحقار الذنوب» داریم که حقیر شمردن گناهان را مذمت کرده اند. علت این که خدای متعال می فرماید، می آمرزیم، این است که بازگشت به خدا، خیلی مهم است؛ نه این که گناه، کم و کوچک است. گناه، چیز بسیار خطرناکی است؛ منتها بازگشت و توجه به خدا و ذکر او، این قدر اهمیت دارد که اگر کسی این را صادقانه و درست و حقیقی انجام بدهد، آن وقت آن بیماری صعب العلاج، از بین می رود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به کار نیک- کار نیکی که ما خیال می کنیم کار نیک است؛ ولی ممکن است آن قدرها هم نیک نباشد، یا خیلی اهمیت نداشته باشد-موجب می شود که شما سراغ استغفار نروید.
امام سجاد (ع) در دعای دیگری به خدا عرض می کند:«فاما انت یا الهی فاهل ان لایغتربک الصدیقون». ببینید واقعاً چه بیان و چه معرفتی دراین دعا وجود دارد. راه، این است.ایشان می فرماید، صدیقین هم که مقام بالایی از مقام بندگی انسانها را دارند، باید مغرور نشوند به این که ما راه خدا را درست رفتیم و دیگر احتیاج به کار و تلاش نداریم. نخیر،«ان لایغتر بک الصدیقون». این هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغتراربالله» هم نبود، خودفریبی و خودشگفتی هم نبود، آن وقت انسان استغفار می کند.
نکته ی بعدی این است که استغفاری کارگشاست که استغفار حقیقی و جدی و حقیقتاً طلب باشد. فرض بفرمایید،شما گرفتاری بزرگی دارید و می خواهید رفع این گرفتاری را از خدای متعال بخواهید. مثلاً خدای نکرده، عزیزی از عزیزان شما دچار مشکلی است؛ راههای عادی را هم رفته اید،ولی نتوانستید آن مشکل را حل کنید؛ حالا به پروردگار عالم متوسل شده اید و دعا و تضرع می کنید، ببینید، انسان در آن حال که فرضاً فرزند یا عزیزی از عزیزانش دچار بیماری است و در خانه ی خدا رفته و حال دعا پیدا کرده است، چگونه از خدا طلب می کند؟ آمرزش گناهان را این طوری از خدا طلب کنید. حقیقتاً آمرزش را طلب کنید و تصمیم

داشته باشید که این گناه را دیگر انجام ندهید.

البته انسان ممکن است تصمیم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش بشود و انجام بدهد؛ باز دوباره توبه می کند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه شکنی شد، باز دفعه ی صدویکم، باب توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار می کنید، از اول نباید تصمیم داشته باشید که حالا ما استغفار می کنیم، باز می رویم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام می دهیم! این که نشد.
روایتی دیدم که از قول یکی از ائمه (ع) این طور فرموده است:«من استغفره بلسانه و لم یندم بقلبه فقداستهزی بنفسه»: کسی که به زبان استغفار می کند؛ اما در دل، از گناه پشیمان نیست و خیلی هم خوشحال است که این گناه را انجام داده، اما به زبان می گوید:«استغفرالله»، این آدم خودش را مسخره می کند. این، چه طور استغفاری است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنی انسان برگردد، واقعاً به طور جد از خدای متعال بخواهد که او را به خاطر این کار خلاف ببخشد. چه طور انسان تصمیم دارد که باز همان کار خلاف را انجام بدهد؟ آیا رویش می شود که از خدای متعال، طلب بخشش کند؟

کیفیت استغفاری که کارساز است

سبحه در کف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید بر استغفار ما
این، چه طور استغفار کردنی است؟! این استغفار، کافی نیست.
استغفار باید جدی و حقیقی باشد. استغفار، مخصوص یک عده آدمهای معین هم نیست که بگوییم کسانی که خیلی گناه کردند، استغفار کنند. نه،همه ی انسانها-حتی در حد پیامبر- باید استغفار کنند.«لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر». پیامبر (ص) هم باید استغفار کند.
استغفار، یا از گناهی است که ما انجام دادیم، یا از گناهان اخلاقی است. اگر فرض کنیم که یک انسان، هیچ گناهی هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غیبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوترانی، نه اهانت به کسی، نه تعدی به مال مردم- البته این طور آدمها؛ خیلی کمند-اما بسیاری از همین طور آدمهایی که این گونه گناهان جوارحی را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحی -گناه اخلاقی -هستند. اگر همین آدمی که هیچ گناهی نمی کند، چنانچه وقتی که میان مردم راه می رود، نگاه کند و بگوید بله، این بیچاره مردم، همه مشغول گناهند، ولی ما که الحمدلله خودمان را نگهداشتیم و گناه نمی کنیم؛ خود را بالاتر از آنها به حساب بیاورد، این خودش یک گناه و یک تنزل و یک سقوط می شود و استغفار لازم دارد. تحقیر انسانها، خود را بالاتر از دیگران دانستن، کار خود را ارزشی بیش از ارزش کار مردم دادن، یا بعضی از صفات اخلاقی زشت دیگری که در انسانها هست- مثل حسد و طمع و خود بزرگ بینی- اینها استغفار لازم دارد.
اگر فرض کنیم، انسانی است که این گناهان را هم ندارد؛ ولی مثلاً در باب علم توحید، پیش نرفت. دراین صورت، یک قصور است و باید استغفار کند. باب علم توحید و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بن بستی که نیست؛ راه بی نهایت است که همه ی انبیا و اولیا، دراین راه مشغول پیشرفت و تکامل نفس و فراهم کردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدس پروردگار و صفات کمالیه ی حضرت حقند. هر مقداری که این گونه افراد، در این راه پیش نرفتند، یک قصور و یک عقب ماندگی و یک ناتوانی معنوی است که استغفار لازم دارد.

استغفار، برای همه است. لذا ملاحظه می کنید که ائمه (علیهم السلام) دراین دعاها، چه سوز و گدازی دارند. بعضی خیال می کنند که امام سجاد(ع) این سوزوگداز را کرده است، برای این که به دیگران یاد بدهد. بله، یاد دادن به دیگران که هست -هم در شکل و هم در مضمون کار-اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده ی صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعاً متعلق به خود اوست.

ممکن است مثلاً توجه به مباحات در زندگی- لذتهای مباح، کارهای مباح- در نظر انسانی که در آن حد از علو درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش می خواست که در چارچوب ضرورتهای مادی و جسمانی قرار نمی داشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسایل عادی زندگی نمی کرد و در راه معرفت و درآن وادی بی نهایت به سوی رضوان الهی و بهشت معرفت الهی، بیشتر پیش می رفت. وقتی چنین چیزی نشده است، پس استغفار می کند. بنابراین، استغفار برای همه است.
عزیزان من! ماه رمضان را برای استغفار مغتنم بشمارید و از خدای متعال، طلب مغفرت کنید. ملت ما با این روحیه ی فداکاری، با این استقامتی که نشان داده، با این کار بزرگی که کرده است، با جوانان نورانی و خوبی که دارد(این جوانان با این تعداد،غیر از جامعه ی ما، قطعاً در هیچ جای عالم وجود ندارد) با این زنان ومردان و مادران و فداکاریهای گوناگونی که از این مردم سرزده است، استعداد پیشرفت زیادی در زمینه های مادی و معنوی، دنیایی و اخروی دارد. این ملت، با استغفار، رحمت الهی را به سوی خود جلب کند.
همه استغفار کنید. آن کسانی که اهل عبادتند، آن کسانی که در امر عبادت متوسطند،آن کسانی که حتی کاهل در کار عبادتند و فقط به اقل واجبات اکتفا می کنند،آن کسانی که حتی گاهی خدای نخواسته بعضی از عبادت واجب هم از آنها ترک می شود، همه و همه توجه داشته باشند که این رابطه ی بین آنها و خدا، کار را پیش می برد. از خدای متعال، آمرزش و مغفرت بخواهید و طلب عفو کنید. از خدا بخواهید که این مانع گناه را بردارد؛ این ابر را از مقابل خورشید فیض و لطف و تفضلات خودش برطرف کند، تا لطفش براین دلها و جانها بتابد. آن وقت ببینید که تعالی و اعتزازی به وجود خواهد آمد.(1)

وقت استغفار و دعا

عزیزان من! انسان در عالیترین شکل و متکاملترین نوع زندگی، آن انسانی است که بتواند در راه خدا حرکت بکند و خدا را از خود راضی کندو شهوات، او را اسیر خود ننماید. انسان درست و کامل، این است. انسان مادی که اسیر شهوت و غضب و هواهای نفسانی و خواسته ها و احساسات خود است؛ انسان حقیری است؛ هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئیس جمهور بزرگترین کشورهای دنیا و دارنده ی بزرگترین ثروتهای جهان که نمی تواند با خواهشهای نفسانی خود مقابله و مبارزه کند و اسیر خواهشهای نفس خود است، انسان کوچکی است. اما انسان فقیری که می تواند بر خواسته های خود فایق بیاید و راه درست را-که راه کمال انسان و راه خداست- بپیماید، انسان بزرگی است.
استغفار، شما را از آن حقارت نجات می دهد. استغفار، ما را از آن بند و زنجیرها و غلها نجات می دهد. استغفار، زنگارهای دل نورانیتان را که خدای متعال به شما داده است، از بین می برد و پاک می کند. دل، یعنی جان، یعنی روح، یعنی آن هویت واقعی انسان. این چیز،خیلی نورانی یی است. هر انسانی، نورانی است؛ حتی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیت دارد؛ منتها بر اثر بی معرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین می برد و نورانیت می بخشد.
ماه رمضان، وقت استغفار و دعا و انابه است.دو شب از شبهای مشتبه به قدر و محتمل القدریه گذشت- شب نوزدهم و شب بیست و یکم -اما شب بیست وسوم در پیش است؛ آن را قدر بدانید.از اول شب بیست وسوم، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی-«سلام هی حتی مطلع الفجر»-شروع می شود، تا وقتی که اذان صبح آغاز می گردد. این چند ساعت این وسط، سلام الهی و امن الهی و خیمه ی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نه برابر آن؛«خیر من الف شهر». هزار ماه زندگی انسان،چه قدر می تواند برکات به وجود بیاورد و جلب رحمت و خیر کند. این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجه و تفکر و تأمل در آیات خلقت و تأمل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بی اعتباری این زندگی مادی و این که همه ی این چیزهایی که می بینید، مقدمه ی آن عالمی است که لحظه ی جان دادن دروازه ی آن عالم است،بگذرانید.
عزیزان من! لحظه ی جان دادن، ما وارد عالم دیگری می شویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همه ی این دنیا، همه ی این ثروتها، همه ی این انرژیهایی که خدای متعال در وجود شما دراین عالم به ودیعه گذاشته است، همه ی آنچه که خدا برای بشر خواسته است-حکومت عادلانه، زندگی مرفه، چه و چه و چه -برای این است که انسان فرصت پیدا کند، تا خود را برای نشئه ی آن عالم آماده نماید. خود را آماده کنید، با خدا انس بگیرید، با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید.آن وقت انسانهایی که این طور رو به خدا می آورند و دل خود را تطهیر می کنند و از گناه رو بر می گردانند و تصمیم بر عمل خیر می گیرند، موجودات عظیمی هستند که در رویارویی با مشکلات این عالم، می توانند مقابله کنند. یک نمونه اش، امام بزرگوار ماست، نمونه های دیگرش، مؤمنین این جامعه ی خود ما هستند؛ این جوانان مؤمن و نستوه، این زنان و مردان، آنهایی که شهید شدند، آنهایی که جانباز شدند،آنهایی که زندانهای سخت دوران اسارت را تحمل کردند،آنهایی که فراق عزیزان را تحمل کردند،آنهایی که سختیهای میدان جنگ را تحمل کردند و امروز شما هزار نفر از اینها را تشییع می کنید. هریکی از اینها، یک نمونه ی ممتاز و عالی هستند که جا دارد هر ملتی یک نفر ازاین شهدا را داشته باشد؛ جا دارد که او را تجلیل کند، او را بزرگ بدارد و الگو قرار بدهد.(2)

دعا ایمان را قوی و وعده های الهی را محقق می کند

امروز در خطبه ی اول می خواهم صحبت کوتاهی در باب وعده ی الهی در استجابت دعا عرض بکنم. یکی از وظایف ما در ماه رمضان، دعا کردن است. دعا انسان را به خدا نزدیک می کند؛ معارف را در دل انسان ماندگار و مؤثر می کند؛ ایمان را قوی می کند؛ علاوه بر این که مضمون دعا-که خواستن از خداست- انشاء الله مستجاب می شود و خواسته ی انسان برآورده می گردد؛ یعنی دعا از چند سو دارای برکات بزرگ است. لذاست که در قرآن کریم بارها در باب دعا و دعایی که بندگان صالح خدا کرده اند، سخن گفته شده است. همه اینها برای آن است که به ما درس داده بشود. انبیای الهی در مواقع سختی دعا می کردند؛ از خدای متعال کمک می خواستند؛ «فدعا ربه انی مغلوب فانتصر» که از قول حضرت نوح نقل شده است. یا از قول حضرت موسی (علیه السلام) نقل شده است: «فدعاربه ان هولاء قوم مجرمون». موسی به خدا شکایت کرد و به او پناه برد.
خدای متعال در چند آیه از آیات قرآن وعده کرده است که دعا را مستجاب خواهد کرد؛ که یکی از آیات، همین آیه ی مبارکه ی «و قال ربکم ادعونی استجب لکم» است؛ یعنی پروردگار شما فرموده است که مرا دعا کنید؛ تا استجابت کنم. ممکن است استجابت به معنای برآورده شدن صددرصد آن خواسته هم نباشد. گاهی ممکن است قوانین خلقت اقتضای این را نکند که خدا آن حاجت را حتماً برآورده بکند- که در مواردی قوانینی وجود دارد که آن خواسته برآورده شدنی نیست، یا بزودی برآورده شدنی نیست-در غیر این موارد، قاعدتاً خدای متعال پاسخش این است که آن خواسته ی شما را برآورده می کند؛ همچنان که در دعای شریف ابی حمزه ی ثمالی- که در سحرهای ماه رمضان خوانده می شود- به همین معنا اشاره می کند. در قرآن فرموده است: «و سئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شییء علیماً». اگرچه خدا عالم است و نیازهای شما را می داند، اما شما از خدا بخواهید و به خدا عرض کنید. این آیه را در دعا ذکر می کند. البته در دعای شریف، «ان الله کان بکل شییء رحیما» دارد؛ اما در قرآن «کان بکل شییء علیما»است. بعد می فرماید:«و لیس من صفاتک یا سیدی ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیه». امام سجاد عرض می کند: پروردگار! عادت تو این نیست که مردم را به خواستن امر کنی، اما آنچه که آنها خواستند، به آنها ندهی.یعنی معنای کرم الهی و رحمت الهی و قدرت محیطه ی الهی این است که اگر می گوید بخواهید، اراده فرموده است که آن خواسته را اجابت کند. این همان وعده ی الهی است که در همین آیه یی که در اول خطبه تلاوت کردم، صریح این معنا را بیان می کند:«و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان»؛ هرگاه بندگان من درباره ی من از تو سؤال کنند که کجاست، بگو ای پیامبر، من نزدیکم و پاسخ می گویم و دعوت و خواسته ی آن کسی را که از من می خواهد و من را می خواند، اجابت می کنم. هرکس خدا را بخواند، پاسخی در مقابلش هست؛ «لکل مسأله منک سمع حاضر و جواب عتید»؛ هر سؤالی از خدا، هر خواسته یی از خدا، یک پاسخ قطعی در مقابل دارد. این خیلی مهم است و باید بندگان مؤمن خدا آن را خیلی قدر بدانند. حالا کسی که ایمان ندارد، طبیعی است که از این موقعیت- مثل خیلی از موقعیتهای دیگر- استفاده نمی کند. این وعده ی قطعی الهی است؛ یعنی خدای متعال هر خواسته یی را جواب خواهد داد. این یک وعده است والبته هر وعده یی هم شرایطی دارد. من در این جا آیاتی را درباره ی وعده های الهی جمع کرده ام، که حالا نمی خواهم تفصیلاً وارد بحث بشوم، اما به طور مختصر نکاتی را یادآور می شوم.
خداوند متعال وعده های فراوانی به بندگان خود داده است؛ یکی از وعده ها هم همین است.مثلاً یکی از وعده های الهی دیگر این است: «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها؛ هرکس کار بد بکند،این بدی به خود او برمی گردد و برعلیه خود اوست. یکی دیگر از وعده های الهی این است: «انا لانضیع اجر من احسن عملاً»؛ کسی که کار خوب انجام بدهد،خدای متعال پاداش او را ضایع نمی کند. فقط هم در آخرت نیست؛ شامل دنیا و آخرت است؛ یا در دنیا، یا در آخرت. وعده ی دیگر این است: «من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»؛ هرکس که خیر نزدیک -یعنی دنیا- را هدف بگیرد و به آخرت کاری نداشته باشد، «عجلنا له»؛ ما کمک می کنیم آنچه را که او هدف گرفته است؛ یعنی او را به آن هدف می رسانیم؛ «ما نشاء لمن نرید».البته قید و شرطهایی هم دارد، اگر تلاش کند،اگر زحمت بکشد،اگر کوشش بکند، به آن هدفها می رسد.مثل این که می بیند بعضی از ملتها تلاش کردند، کوشش کردند، زحمت کشیدند، قناعت کردند، آن جایی که باید صرفه جویی کرد، صرفه جویی کردند و توانستند به جاهای بزرگی برسند. در دنباله ی همین آیه می فرماید: «و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً. کلاً نمد هؤلاء و هؤلاء»؛ هم کسانی که در صدد کسب دنیا هستند، ما کمکشان می کنیم، هم کسانی که در صدد کسب آخرت هستند. دراین جا تلاش دنیوی را با رضای الهی تطبیق می کنند؛ می فرماید آنها را هم کمک می کنیم. این سنت آفرینش است، این سنت الهی در عالم است؛ یعنی اگر تلاش کردید، زحمت کشیدید، حتماً به نتیجه خواهید رسید. خدای متعال هیچ تلاشی را بی نتیجه نمی گذارد؛ حتماً نتیجه یی دنبالش هست. گاهی افراد انسان می توانند آن نتیجه را بشناسند، همان را هدف می گیرند و به آن هم می رسند؛ اما گاهی آن نتیجه یی که بر آن عمل مترتب است، آن را درست نمی شناسد و دنبال نتیجه ی دیگری می گردند، ولی آن عمل نتیجه ی خودش را می دهد و بالاخره به نتیجه می رسند. بنابراین، خدای متعال هیچ تلاشی را بدون پاداش نگذاشته است.
وعده ی الهی دیگر این است: «وعدالله الذین امنوا منکم و عملواالصالحات یستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم». این هم یک وعده ی قطعی است؛ هر قومی، هر ملتی، هر جمعیتی که ایمان و عمل صالح داشته باشد، خلیفه ی خدا در زمین خواهد شد؛ یعنی قدرت را در زمین در دست خواهد گرفت، برو برگرد ندارد. آنهایی که ایمان داشتند؛ اگر عمل صالح را با آن همراه کردند، همین اتفاق افتاد؛ کما این که در ایران اسلامی اتفاق افتاد؛ کما این که در هر دوره یی از دوره های تاریخی خود ما که چنین چیزی پیش آمد، اتفاق افتاد؛ «یستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم». اگر ایمان باشد، ولی عمل صالح نباشد، خلیفه ی خدا در زمین نخواهند شد. ایمان خشک وخالی و ایمان بی عمل، نتیجه یی ندارد؛ اما اگر ایمان با عمل همراه باشد؛ حتماً محقق خواهد شد.
وعده الهی دیگر، «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» است؛ هر کس که در راه خدا مجاهدت کند، خدا قطعاً راه را به او نشان خواهد داد. اینها چیزهایی است که یک روز خودمان در دوره ی جوانی-اوایلی که با معارف اسلامی و با این حرفها آشنا می شدیم- می خواندیم، می گفتیم، اعتقاد هم داشتیم،ایمان هم داشتیم، اما برای ما بوضوح اتفاق نیفتاده بود؛ می دانستیم کلام خدا راست است، اما آن را تجربه نکرده بودیم؛ ولی امروز تجربه شده است. همان اوقات در زمان مبارزات نهضت اسلامی در ایران- که شما جوانان هیچ یادتان نیست؛ میانسالها هم بعضی یادشان است، بعضی هم یادشان نیست- اگر کسی می خواست در این ایران، که امروز مهد اسلام و مأذنه ی اسلام است؛ یا در این تهران اگر کسی می خواست فقط خودش مسلمان زندگی کند، واقعاً ممکن نبود؛ مشکل بود! یعنی اگر کسی می خواست منهای هدایت و تربیت دیگران، خودش به طور کامل مسلمانی زندگی کند، نمی شد؛ انواع و اقسام موانع وجود داشت! اگر کسی می گفت این نهضتی که در قم آن آقا شروع کرده است و عده یی طلبه هم دور و برش هستند و تا فریادی هم می کشند، فوراً آنها را می گیرند و به زندان می برند و می زنند و می کوبند و شکنجه می کنند، یک روز بر اثر صبر و استقامت مردان خدا و مردان راه حق و آن رهبری راشده ی مهدیه، همه ی کشور را به خود متوجه خواهد کرد و همه ی دلها را جذب خواهد نمود و همه ی ملت را به صحنه خواهد آورد، کسی باور نمی کرد! و اگر می گفتند یک روز به برکت ورود مردم در صحنه، حکومت، حکومت اسلامی خواهد شد،کسی باور نمی کرد، اما وعده ی الهی بود و محقق شد؛ چون عمل شد.
لازم نیست دعا همیشه قوانین طبیعی را به هم بزند و برخلاف قوانین طبیعی عمل کند؛ نه، دعا در چارچوب قوانین طبیعی مستجاب می شود و خواسته ی شما برآورده می گردد. این قدرت خداست که قوانین را جور می آورد، کنار هم می گذارد و مقصود شما برآورده می شود. البته آن جایی که دعای شما با یک قانون الهی دیگری تصادم پیدا کند،مستجاب نمی شود. وعده ی الهی حق است، اما آن وعده هم درست است.آدمهایی که بی کار باشند و در راه اهداف خودشان تلاش نکنند، تضمینی نیست که به هدف و مقصد برسند؛ حالا شما دعا کن، معلوم است که این دعا خیلی اقبال استجابت ندارد. البته یک وقت هم دیدید مستجاب شد؛ اما تضمینی نیست. در جایی برخلاف یک قانون طبیعی مسلم، شما دعا کنید؛ معلوم نیست تضمینی داشته باشد.اگرچه در مواردی بلاشک دعا قوانین را هم خرق می کند،اما این طور نیست که وقتی می گوییم دعا مستجاب می شود، یعنی دعای شما اگر با قوانین دیگر الهی منافات داشته باشد و عملی همراهش نباشد ویا حتی خود دعا از روی توجه هم نباشد، باز هم مستجاب می شود، نه، در دعا، طلب کردن و خواستن از خدای متعال و حقیقتاً مطالبه کردن لازم است؛ این دعا مستجاب می شود. و اگر عمل و تلاش در راه اهداف بزرگ، همراه این دعا باشد،اقبال استجابت این دعا واقعاً بیشتر است.آن وقتی که دعا استمرار پیدا کند، حتماً اقبال استجابت دراین دعا بیشتر است. اگر دیده شد که یک دعا چند بار تکرار گردید و مستجاب نشد، نباید مأیوس شد؛ بخصوص در مسائل بزرگ، بخصوص در مسائل مربوط به سرنوشت انسان و سرنوشت کشور و سرنوشت ملتها، چون گاهی طبیعت کارهای بزرگ چنین است که تحققش زمان می طلبد.
من در پایان صحبتم یک ماجرای قرآنی را برای شما عرض می کنم، تا هم شاهدی براین گفته باشد، و هم دلهای شما در روز جمعه ی ما رمضان، با ذکر این ماجرا نورانی بشود. وقتی درآن حکومت استبدادی ظالمانه ی فرعونی، مادر موسی، موسی را به دنیا آورده و مسلم بود که این بچه پسر را خواهندکشت،این مادر ماند که چه بکند. اگر دختر بود، خیالش راحت بود. دل مادر مالامال از محبت بچه است، اما مانده است که چه بکند. این جا وحی الهی به این مادر رسید: «واوحینا الی ام موسی ان ارضعیه»؛ شیرش بده، نترس. «فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم»؛ وقتی خطر زیاد شد، ترسیدی که بچه به دست دشمن بیفتد، نگذار او را از تو بگیرند؛ او را به دریا بینداز. درچند جای قرآن، این داستان را خدای متعال ذکر کرده است. در هر جایی با یک ظرافتها و لطافتهایی آن را بیان کرده است. این مادر در شرایطی قرار گرفت که فهمید خطر تهدید می کند. به خانه ی این خانواده ی محترم بنی اسرائیلی ریختند؛ تا این بچه را بگیرند. مادر موسی فهمید که بالاخره این بچه از دست خواهد رفت؛ این جا بود که بچه را به رود نیل انداخت. تعبیر قرآن «فی الیهم» است، اما قرائن نشان می دهد که مراد همان رود نیل است. خیلی مهم است؛ مادر چه طور طاقت می آورد بچه ی خود را داخل صندوقی بگذارد و او را داخل رودخانه ی خروشانی بیندازد که دارد می رود؟ اما وحی الهی به مادر چنین گفت:«انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین».خدای متعال دراین جا دو وعده به این مادر داد: اول این که این بچه را به تو برمی گردانیم، دوم این که او را از مرسلین قرار می دهیم. بعد که این بچه را در میان رود خروشان انداخت، به خواهر موسی گفت:«و قالت لاخته قصیه»؛ برو دنبالش ببین چه می شود و سرنوشت این بچه به کجا خواهد انجامید؟ نگرانند، بچه ی کوچک، شیرخوار، چند روزه! تا این که این بچه از طریق رود نیل به نزدیک خانه ی فرعون رسید. «فالتقطه آل فرعون»؛ خانواده ی فرعون او را گرفتند و خدا در دلشان انداخت که او را نگهدارند. زن فرعون گفت که این بچه را برای خودمان نگهداریم؛«قره عین لی و لک».«و حرمنا علیه المراضع»؛ پستانها را نگرفت. هرچه دایه آوردند که به این بچه شیر بدهند، پستان آنها را نگرفت.گرسنه است و شیر می خواهد. دراین بین، خواهر موسی آمد و گفت:«هل ادلکم علی اهل بیت یکفلونه لکم»؛ می خواهید من یک مرضعه پیدا کنم؟ ببینید وقتی خدای متعال می خواهد دعا را مستجاب کند و وعده را محقق نماید؛ این گونه شرایط را جور می آورد، به دل این دختر می اندازد و به او شجاعت می دهد که بیاید و به مأموران فرعونی این چنین پیشنهادی را بکند. آنها گفتند که عیبی ندارد. او رفت مادر موسی را برداشت و آورد و گفت که این زن، زن شیردهی است. موسی را به او دادند؛ بوی مادرش را شنید و بنا کرد به شیرخوردن. دراین جا سوءظن فرعونیها تحریک نشد و به ذهنشان نرسید که این مادر این بچه باشد. خدای متعال می خواهد وعده ی خود را عمل کند.«فرددناه الی امه»؛این بچه را به مادرش برگرداندیم. «کی تقرعینها ولاتحزن»؛ تا چشمش روشن شود و محزون نشود. «ولتعلم ان وعدالله حق»؛تا بداند وعده ی خدا درست است.این وعده را که خودش دید درست است. اما وعده ی بعدی: «وجاعلوه من المرسلین». در واقع پیام بعثت موسی پس از گذشت سالها همین جا داده شد؛ همه ی بنی اسرائیل بدانند که این بچه، پیامبر خواهد شد و مبعوث خواهد گردید و شما را نجات خواهد داد، و شد. البته از آن روزی که خدای متعال به دل مادر موسی وحی کرد که «وجاعلوه من المرسلین»،تا آن روزی که موسی در طور مقام نبوت و رسالت را گرفت و مأمور شد که بیاید بنی اسرائیل را نجات بدهد، شاید سی، چهل سال فاصله شد. حالا البته در روایات چیزهایی هست، منتها آدم به سندهای این روایات خیلی مطمئن نیست؛ لیکن آنچه که از قرائن آیات به دست می آید، اقلاً حدود سی سالی فاصله شد.
عزیزان من! اینگونه است که وعده ی الهی تحقق پیدا می کند، منتها بعد از یک مدت زمانی وعده ی الهی این است که ملتهای مسلمان را عزیز کند؛ این یکشبه که ممکن نیست؛ بدون تلاش وعمل هم ممکن نیست. وعده ی الهی این بود که هر ملتی در راه خدا مبارزه کند و ایمان داشته باشد، پیروز بشود. بسیار خوب، شما ملت ایران ایمان داشتید، مبارزه کردید،پیروز شدید. وعده ی الهی این است که شما بعد از این پیروزی، با دشمنان خدا درگیر خواهید شد، و اگر پافشاری وصبر و ایستادگی کنید؛ باز هم پیروز خواهید شد؛ یعنی هم وعده ی پیروزی هست، هم وعده ی درگیری هست. بله، وقتی که قدرت الهی، قدرت اسلام، قدرت قرآن، قدرت معنویت، دریک جا علم برمی افرازد،کسانی که مخالف معنویتند، دشمنی می کنند؛ کسانی که اهل ظلمند، دشمنی می کنند؛ کسانی که اهل فسادند، دشمنی می کنند؛ کسانی که به هر جهتی معنویت و دین را برنمی تابند، دشمنی می کنند. «ولما رأی المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدناالله و رسوله و صدق الله و رسوله». وقتی در جنگ احزاب، قریش از یک طرف، یهود از یک طرف، سقیف از یک طرف، و انواع و اقسام دشمنان از اطراف حمله کردند و مدینه را محاصره کردند،در آن جا مردم دو دسته شدند؛ مؤمنین یک طور، غیرمؤمنین و کسانی که «فی قلوبهم مرض» بود،یک طور دیگر. آنهایی که در دلشان مرض بود؛ می گفتند: «ما وعدناالله و رسوله الا غرورا»؛ می گفتند ما فریب خوردیم؛ اسلام نتوانست به ما عزت و امنیت بدهد و ما را نجات بخشد. ببینید، اطراف مؤمنین را محاصره کرده بودند، این حزبها و گروههای دشمن، شرقیش، غربیش، همسایه اش، دوردستش، همه دست به دست هم داده بودند، سر به هم آورده بودند و به دولت اسلامی حمله کرده بودند، اما مؤمنین می گفتند:«هذا ما وعدنا الله ورسوله»، ما تعجب نمی کنیم؛ این همان چیزی است که خدا وپیامبر به ما وعده کرده بودند. وعده ی خدا و پیامبر این است که «ان الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت»، شما که مؤمنید، در راه خدا مبارزه می کنید، آنهایی که با خدا میانه یی ندارند، در راه طاغوت مبارزه می کنند. بله،آنها هم مبارزه می کنند، ولی «فقاتلو اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا». اگر مبارزه کردید، اگر ایستادید، اگر صبر و ثبات خودتان را از دست ندادید، شما پیروزید، اما اگر رها کردید، احساس ضعف کردید، احساس نومیدی کردید، عقبگرد کردید، نه.پس، حضور دشمن و حمله ی دشمن، مایه ی تعجب نیست؛ «هذا ما وعدنا الله و رسوله وصدق الله و رسوله و مازادهم الا ایماناً و تسلیما». بنابراین، وعده ی الهی مسلم است؛ یعنی هم در صورت مبارزه، در صورت صبر، در صورت ایستادگی، پیروزی به دست می آید، و هم در صورتی که شما صادق باشید، دشمنیها به سمت شما توجه پیدا می کند.(3)

به برکت دعا، جامعه با نشاط و اهل حرکت می شود

ماه رمضان را مغتنم بشمارید. این روزها را با روزه داری، و این شبها را با ذکر و دعا به سر ببرید. فصل دعا هم، همین ماه مبارک است. اگرچه همیشه انسان باید با رشته ی دعا به خدا متصل باشد، اما آیه ی «واذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان»(4)در سوره ی بقره، در خلال همین آیات مبارکه ی مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آیات روزه و ماه رمضان، این آیه ی «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب»(5)آمده، که همه ی انسانها وهمه بندگان را به دعا و توجه سوق می دهد و دعوت می کند.
رابطه ی دعا، رابطه ی قلبی شما با خداست. دعا، یعنی خواستن و خدا را خواندن، خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمی کنید. انسان ناامید که چیزی طلب نمی کند. پس، دعا یعنی امید، که ملازم با امید به اجابت است. این امید به اجابت، دلها را مشعل می کند و منور نگه می دارد. به برکت دعا، جامعه با نشاط و اهل حرکت می شود.(6)

پی نوشت ها :

1-خطبه های نماز جمعه، 28 دی 1375
2-خطبه های نماز جمعه، 12 بهمن 1375
3-خطبه های نماز جمعه ، 4دی 1377.
4و5 -بقره :186
6-حدیث ولایت (4)ص 44، 10 فروردین 1369.

منبع: موسسسه قدر ولایت / اخلاق ایمان اسلام معنویت در آینیه ی مقام معظم رهبری ناشر قدرولایت /چاپ سوم 1390

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد