در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

نفاق

 

 

نفاق و چند رویی 

 

 

نفاق به صدر اسلام اختصاصی نداشته، بلکه هرگاه زمینه پیدایش اسلام واقعی فراهم گردیده است شرک و کفر رشد یافته و همراه با قدرت آن، چهره ای منافقانه به خود گرفته است. فراموش نمی کنیم که در اوائل انقلاب کسی باور نمی‌کرد که اهداف امام یعنی اسلام و حکومت اسلامی پیروز شود. مارکسیست‌ها خود مدعی بودند. ولی وقتی قدرت دین و دیانت، خودی نشان داد همگی ماسک دینی به چهره خود زدند. مجاهدین قرآن و نهج البلاغه را به روی دست گرفتند. هر کسی به راحتی ادعای اسلام می‌کرد. دیری نگذشت که با ترورهای کور خود، با امام و انقلاب رودررو شدند. شیوه خیانت لحظه به لحظه بر ملا شد. مفتّح، مطهری، قدّوسی، بهشتی و یارانش (رحمهم الله) یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. با کشف فساد اهل نفاق از کشور گریخت و به اردوی دشمنان اسلام که پشتیبان دیرینه آن‌ها بود پناه برد. ولی بسیاری ماندند و تنها رنگ عوض کردند. اگر ریشه یابی شود, معلوم می‌شود که بیش‌ترین مصائب انقلاب بر مردم ما به دست همین ها بود که حتی برای دشمن جاسوسی کردند، اسناد محرمانه فروخته، در کارهای انقلاب اختلال ایجاد کردند و در ترور شخصیت‌ها و رهبران دینی و انقلابی به طور پنهانی کمک کردند.

به طور کلی کسانی که از عناوین دین، اسلام، انقلاب و پیروی از امام به نفع اغراض شخصی و منافع مادی و ریاست و جاه‌طلبی، منافع حزبی، باندی و گروهی کار می‌کنند، شعبه‌ای از نفاق هستند. 
 

 

 

شهید بهشتی (رضوان الله تعالی علیه) شاخصه‌های این جریان را در نامه‌ای به حضرت امام (رحمه الله) چنین تبیین می کند : . . .  
 
به ادامه مطلب بروید . . .

« بسم الله الرحمن الرحیم

استاد و رهبر بزرگوار؛

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛


سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند.

دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد. بینش دیگر در پی اندیشه‌ها و برداشت‌های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن‌چنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند و گفته‌ها و نوشته‌ها و کرده‌ها بر این موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آن‌ها سخت به توکل بر خداوند، اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‌ها و یا دل سوز‌ی های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هر چند دلش همین را می خواهد و زبانش همین را می گوید و قلمش همین را می نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه‌ای برای امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‌ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد.

بینش دیگر با حفظ نام اسلامی و بخشی از ارزش‌های آن، جامعه را به راهی می کشاند که خود به خود درها را به روی بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام می گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسؤولان تکیه می کند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه می برد، بینش دیگر بیش‌تر روی شرایطی تکیه می کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی مبالات‌ها یا کم مبالات‌ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن‌ها بر سرنوشت انقلاب هموار می سازد.

شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سال‌های اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعه ما کوشیده و رنج برده‌اند و در طول این سال‌ها به مقتضای طبیعت و ماهیت نظام اداری رژیم شاهی، در همه سازمان‌های لشکری و کشوری همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اکثریت غرب‌گرا یا شرق‌گرای حاکم بر این سازمان‌ها به سر برده‌اند، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در رأس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسؤولیت‌ها را بر عهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنه‌ها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اکثریت قرار گرفته‌اند، ولی این بار زیر حمایت همه جانبه رئیس جمهوری و فرمانده نیروهای مسلح با کمال تأثر و تأسف، این اقلیت مؤمن که اگر حمایتش کنند می رود که اکثریت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس می کنند که با چماق ارتجاع می کوبندشان و با کارشکنی های رنگارنگ سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آن‌ها می شوند با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همه این سازمان‌ها جا خوش کرده‌اند و با اطمینان به حمایت از گروهی از مسؤولان امروز و دیروز.»

شهید بزرگوار بهشتی (رحمه الله) در این نامه بلند خود، پس از اشاره به مؤلفه‌ها و حوادث دیگر مربوط به این جریان سوم، در خاتمه آن خون دل خود و دیگر یاران امام را چنین بر خامه می آورد:

«امام عزیز! به خدا سوگند که تحمل این وضع برای این فرزندتان بسی دشوار است که چهره افسرده این‌ها را ببینم و ندای "یا للمسلمین" آن‌ها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می کنم و "فی العین قذی و فی الحلق شجی".

این روزها مکرر با خود می اندیشم که ای کاش زیر بار این مسؤولیت سنگین که با تاکید بر عهده‌ام نهادید نبودم، تا می توانستم به کمک آن‌ها لااقل فریادی برآورم. زیرا فریاد از یک طبقه زیبنده است، اما از یک مسئول انتظار اقدام می رود، نه فریاد، و اگر اقدام کنم با این شائبه جگرسوز رو به رو می شوم که دفاع از مظلومان نیست، جنگ قدرت است میان سران از روی هواها. با استفاده از حمایت‌های مکرر شما، اینک همه نهادها کوبیده می شوند. مجلس، دولت، دستگاه قضایی و نهادهای انقلاب و... هر چند در کوبیدن این‌ها موفق نشده‌اند، ولی نه خطرشان را می توان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گسترده‌تر به مردم محروم و ایثارگرمان باز می دارد.»

تهران؛ جمعه، 22/12/1359
نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سادات پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 23:15 http://plodder.blogfa.com

سلام.
1.بنده خواهر هستم نه برادر!
2.شما نه منو لینک کردید نه لوگوم تو وبتونه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد