در انتظار یار
در انتظار یار

در انتظار یار

حاج احمد متوسّلیان

 
 
در چهاردهم تیر سال 1361 ، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان  
حین ورود به شهر بیروت  و در هنگام عبور از پست ایست  
و بازرسی ، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار  
سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک توسط آدم‌ربایان  
دست‌ نشانده رژیم تروریستی تل‌آویو به گروگان گرفته شده و  
پس از شکنجه  و بازجویی ، به نظامیان اسرائیلی 
 تحویل داده شدند ‌که از سرنوشت آنان تاکنون 
 اطلاعی در دست نیست . 
  
درحالی که همرزمان آن مهاجر الی‌الله ، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از او و 
 همرزمانش برسد ... یکی از این چهار تن ،  
سردار سرلشکر پاسدار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود ... 
 
آیا حاج احمد زنده است...؟؟
 
 
   در ادامه ی مطلب ...

   حتما به ادامه مطلب بروید   

 

 

 

 تولد  

 احمد متوسلیان در سال 1332 هجری شمسی و در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد .   

دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» به پایان برد .  

  ضمن تحصیل ،  به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت ، کمک می‌کرد .   

احمد در همان سال های نوجوانی با شرکت فعال در هیات‌های مذهبی و کلاسهای قرآن   

در مساجد جنوب شه ر، از ظلم و جنایات رژیم منحوس پهلوی آگاه شد  

و با سن و سال کمی که داشت ، قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت .  

 

مبارزه با ضدانقلاب در کردستان  

 

پس از شروع غافله کردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوکان شد و به دلیل ابتکار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست کلیه اشرار مسلح را متواری کند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون که در راس آنها دمکراتها قرار داشتند ، پاکسازی نماید . او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان ، به شهرهای سقز و بانه رفت .
در ابتدای ورود به شهر بانه ، به تلافی کمین ناجوانمردانه‌ای که ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند ، طی یک عملیات دقیق ضدکمین خساراست سنگینی به آنان وارد آورد که در این نبرد ، چهارصد اسیر و دویست کشته از ضدانقلاب برجای ماند .
پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سننج راهی این شهر شد . ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون محمد بروجردی و اصغر وصالی ، سسندج را آزاد نمود و کمر تجزیه ‌طلبان را شکست

در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه – کرمانشاه را که در تصرف ضدانقلاب بود ، آزاد کند . عملیات با فرماندهی او و همکاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت کامل به انجام رسید و ایشان به همراه سایر برادران ، وارد شهر پاوه شدند . پس از مدتی، با حکم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب گردید. در این مدت، حاج احمد عملیات گوناگونی از جمله عملیات نجار در ارتفاعات نوریاب، که اکثر آنها با موفقیت همراه بود ،  طراحی و اجرا کرد

اعتماد ویژه حضرت امام (ره) به حاج احمد متوسلیان :  

حاج احمد متوسلیان سه بار به خدمت حضرت امام رسیدند و تمام مسائل ودرگیرهای غرب و اقدامات سپاه را 

 به اطلاع امام می رساندند .

البته در آن زمان اختلافهای جدی بین دولت موقت و سپاه درمورد پاک سازی غرب از عناصر تجزیه ‌طلب وجود داشت و امام هوشیارانه متوجه تلاشهای حاج احمد برای مبارزه با ضد انقلاب بودند و به گزارش‌های حاج احمد به دقت گوش می دادند . 

 آزاد سازی مریوان را کاملا به حاج احمد واگذار کردند . مریوان به طور کامل دست نیروهای معاند بود چون درآن زمان کردستان حیات خلوتی بود که نیروهای ضد انقلاب مثل دموکراتها و کومله جمع شده و نیروهایی هم ازآن سوی مرزها به مخالفین ملحق شده بودند .
 
ایشان مسئولیت پاک سازی مریوان را به عهده گرفتند بخصوص کامیاران که دروازه ورودی استان کردستان و کاملا گرفتار ضد انقلاب بود . مریوان در عملیات شنان وعملیات محمد رسوالله (ص) که علیه گروهک رزگاری تحت حمایت عثمان نقشبندیه بود شکل گرفت که روستاهای داخل دره‌ای تحت فرمان این گروهک بخشی به پاوه و بخشی به مریوان وصل می‌شد که کم کم این منطقه  از ضد انقلاب پاک شد .  

  حضور در لبنان  

 
پس از  فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس می‌کرد که خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاک لبنان را شنید .
او در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یک هیات عالی‌رتبه دیپلماتیک از مسئولین سیاسی – نظامی کشورمان راهی سوریه شد تا راههای مساعدت به مردم مظلوم و بی‌دفاع لبنان را بررسی نماید . 
 

نحوه اسارت 

 
در چهاردهم تیر سال 1361 ، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی ،‌ مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک – توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم تروریستی تل‌آویو گروگان گرفته شده و پس از شکنجه و بازجویی ، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند ، ‌که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست .

 

آیا متوسلیان زنده است ؟ 

اسرائیلی‌ها شیادانی هستند که به هیچ حرفشان نمی‌توان اطمینان کرد . به نحوی که اظهارات آن‌ها در طول سی سال گذشته  

همه ضد و نقیض بوده است . جمهوری اسلامی ایران پیگیر وضعیت این چهار دیپلمات بوده است و  

برای روشن شدن تکلیف آن‌ها کارهای مهمی انجام داده گرفته است .

به نظر می رسد از آنجا که در دوره‌هایی  گروگان‌های ارزشمندی از دشمن ، در بند لبنانی‌ها بوده‌اند و ایران برای آزادی آن‌ها واسطه می‌شده است ، اگر قرار بود متوسلیان در دست آن‌ها باشد قطعاً او را تحویل می‌دادند تا به نتایج بهتری در این معاملات برسند . چون از لحاظ امنیتی ، حاج احمد نسبت به گروگان‌های آن‌ها از لحاظ اطلاعاتی اهمیت کمتری داشته است و منطقی نیست که او را نگه دارند اما هزینه‌های بالایی در این گروگان گیری‌ها بپردازند .

 

ویژگیهای اخلاقی حاج احمد : 


آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی – اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود . در تدبیر و 

 تصمیم ‌گیریهایش دقت ‌نظر داشت . ضمن قاطعیت در کار، بر دلها فرماندهی می‌کرد و همواره در 

 بطن مشکلات حضور داشت . به همین دلیل ، در سخت‌ ترین شرایط ، ‌کسی او را تنها نمی‌گذاشت . 

 امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود ، به خدمت نمی‌گرفت . به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی ،‌ 

 از عاطفه بالایی برخوردار بود . علاوه بر فرماندهی ، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر ، نظافت محیط ، 

 شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهی می‌کرد .  

علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و
رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. 

 در مواقع مقتضی در جمع صمیمی 

 همرزمانش پیرامون مسائل 

 اعتقادی بحث می‌نمود . 

حاج احمد نسبت به شهدا و خانواده‌های محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا می‌رفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانواده‌های این عزیزان تلاش می‌کرد و در غم فراق همرزمانش می‌سوخت .
 

نقل می‌کنند :
 هنگامی که بر مزار شهید جهان‌آرا حاضر می‌شد، آن‌چنان از خود بی‌خود می‌شد که تا
ساعتها بی‌وقفه اشک می‌ریخت و با روح بلند او نجوامی‌کرد.
 

برادر دیگری نقل می‌کند : 

شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر به سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم، مخصوصاً شهید محمد توسلی اشک می‌ریختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن، کنارم آمد و ایستاد و گفت: پسرم! بی‌تابی نکن، لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است. 


به نقل از : عمار نامه

منابع :

http://www.tebyan.net

http://ansarclip.ir

http://www.jahannews.com

http://www.aviny.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد