ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حتما داستان زیر که مربوط به مظلومیت اول غریب عالم هستش رو بخوانید :
میثم تمّار داستانی دارد از غربت علی که داستانی شنیدنی و پر از سوز است . میثم میگوید : یکشب در نیمههای شب دیدم امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دارد تنهایی در نخلستانهای اطراف کوفه قدم میزند . دنبال آقای خودم راه افتادم ؛ گفتم مبادا آقایمان را محاصره کنند ؛ مبادا حضرت را ترور کنند .
میثم از نیروهای شرطة الخمیس بود ؛ یعنی جزو محافظین مخصوص و هم قسمهای حضرت بود .
میگوید من هم به دنبال حضرت راه افتادم . حضرت صدای پای من را شنید و
برگشت . فرمود : کیست در تاریکی دنبال من میآید ؟ میثم میگوید : جلو رفتم و
خودم را معرفی کردم . آقا فرمود : چرا دنبال من میآیی ؟ عرضه داشتم : یا
امیرالمؤمنین دیدم تنها هستید ؛ در این تنهایی نگران جانِ شما بودم . حضرت
چند قدمی با من راه رفتند . ایستادند و دو رکعت نماز خواندند . بعد خطی جلوی
پای من کشیدند و فرمودند : میثم از اینجا دیگر جلوتر نیا ، میخواهم تنها
باشم .
میگوید : وقتی حضرت حرکت کردند و رفتند به امر حضرت ایستادم ولی دوباره در
دلم آشوب شد و نگرانی و ترس از جان مولایم سراغم آمد . از خط عبور کردم و
دنبال حضرت راه افتادم . دیدم حضرت سر مبارک را تا سینه در چاه فرو بردهاند
و دارند سخن میگویند . من از صحبتهای حضرت چیزی نشنیدم .
حضرت متوجه شدند و فرمودند : کیستی ؟ گفتم : میثم هستم . آقا فرمودند : میثم
مگر نگفته بودم از خط جلوتر نیایی ؟ گفتم : آقا آخر در این تاریکی شب و با
وجود دشمنان ، چطور شما را تنها بگذارم ؟
امّا اینجا علی سوالی غریبانه از میثم پرسیدند .
پرسیدند : میثم ؛ آیا شنیدی که من با چاه چه میگفتم ؟
عرض کردم : خیر مولای من .
آقا خیالش راحت شد ...
(المزار للشهید اول، ص275)
- - -
سلام
دوست عزیز به سایت من سر بزن
تبادل لینک هم میکنم
از تبادل لینک با ما پشیمون نمیشی (:
داستان خیلی دردناکی بود...غربت علی...تا چه حد؟!
مطالب خوب و مفیدی آپ می کنید. موفق باشید.
یا علی.
با سلام.خسته نباشید.ایام شهادت امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع)رو تسلیت میگم.این مطلب هم خیلی قشنگ بود.ممنون
بازم سلام. کاکو من منتظرم هنوز... شما که هنوز جواب منو ندادی! هر روز که میام هم میلم رو چک میکنم هم نظرات وبلاگ رو. ولی شما هنوز جواب منو ندادی! من واقعا برای افزایش اطلاعات عمومی نمیخوام که به سوالام جواب بدید! جواب شما یه جورایی به قسمتی از زندگی من وصل میشه! لطفا جواب بدید...
شما ترکمن هستید؟ اگه نیستید چرا این اسم رو انتخاب کردید؟
شما شیعه هستید یا سنی؟ (گرچه فکر کنم شیعه هستید! ولی میخوام مطمئن شم!)
یه سوال دیگه! شما ایران زندگی میکنید؟
خواهش میکنم جواب بدید... ممنون
سلام داداش
خسته نباشی . منتظر امام زمان عج باش .
بله . نام فامیلی حقیر ترکمن هست ولی اصلیت ما برمیگرده به شیراز . من شیعه هستم . تهران زندگی می کنم . فعلا یا مهدی
خیلی ممنون.امیدوارم که بتونم تهیه کنم.اسم نشر این کتابها بیان معنوی است؟
با کمال تشکر...
انءشالله از نمایشگاه قران تهیه کنم.
سلام
خدا قوت...
سلام بر اوّل مظلوم علی (ع) ...
جالب بود
به رروزم
ای خدا شیعه دلش محزون است
از غم عشق علی مجنون است
این همان ماتم عظمی باشد
سحر آخر مولا باشد
...............خیلی زیبا بود
سلام.
با تبادل لینک موافق هستید؟
من که لینکتون کردم ...
شما هم اگر خواستید من رو با همون اسم راز نهان لینک کنید.
یا علی...
لینکتونــــ کردمــ با اجازه(!)
لینکمــ کنید!!لطــــفا!
زهرا ببین دل بی قرارم
یک شب بیا اینجا کنارم
امشب دگر جان می سپارم
از دست این زمونه خستم
چشم انتظار تو نشستم
پهلو شکسته سر شکستم
سلام. واقعا وبلاگ زیبایی داری آقا ایمان. همه مطالبت رو خوندم. خیلی قشنگ بودن و خوشم اومد. ایشالله زیر سایه امام زمان موفق باشید
خیلی ممنون... پس ما تو ایران خودمون هم ترکمن شیعه داریم! خیلی ممنون که جواب منو دادید... لطف کردید. یا علی
مطلب بسیار عالی بود.
یا رب دل مرده مرا احیاکن
بر روی گدای نیمه شب در واکن
سوگند به قطره قطره خون علی
پرونده اعمال مرا امضا کن
سلام وخسته نباشی
واقعا جامع و کامل بود .
خدا لعنت کنه باعث و بانیش رو.
راستی با یه مطلب مزخرف ، بدون منطق به روز هستیم.
آجرک الله یا مولای یا صاحب الزمان...
وبلاگ مهدویت با نام نسیم انتظار ادامه بکار میدهد...اگر ممکنه اصلاح کنید یااینکه لوگو وب رو درج نمایید...ممنون ازشما
یاعلی